احمد جنتی همواره به عنوان یکی از ارکان تاریخی نظام جمهوری اسلامی سخنرانی هایی داشته که هم ماهیت حرفهایش و هم کلا تسلط او به زبان فارسی و صد البته خستگی سالها زندگی باعث شده که بعضی کلمات و جملات نامفهوم بماند و البته از این حیث زبانزد خاص و عام باشد.
شاید البته مسئله هسته ای از آنجایی اهمیت پیدا کرد که ادامه تحریم ها حیات رژیم را به خطر می انداخت و رسیدن به یک توافق حالا تحت عنوان برجام هم البته چالشهای خود را دارد و به هر ترتیب دو فلسفه کاملا متفاوت در جمهوری اسلامی باعث شده بود که دعواها بالا بگیرد و برخی اسرار از پرده هم برون افتد.
شاید یکی از بزرگترین دغدغه های بزرگ سران نظام و خصوصا شخص خامنه ای این است که باز شدن درهای مملکت بعد از نسبتا یک دهه ، باعث یک فشار دو طرفه از سوی جامعه ای که تحت فشار اقتصادی و البته آزادی های اجتماعی-سیاسی بوده و همین طور از سوی جامعه بین المللی خصوصا غرب باشد. قطعا نسل جدید و البته بخشی از نسل قدیم خصوصا دهه پنجاه و شصت این بار جدی تر تلاش خواهند کرد که آنچه را در این سالها از دست داده اند باز پس گیرند. آزادی رای، بیان، رفاه اقتصادی ، آزادی رفتارهای جنسی، , و تلاش برای احقاق انواع و اقسام حقوق از دست رفته پدیده ای هست که جمهوری اسلامی خودش را برای آن آماده میکند.
اما چیزی که خنده دار است و صد البته نشان از فضای بسته در ایران دارد و نحوه برخورد حاکمان خلاصه میشود در این جمله احمد جنتی رییس شورای نگهبان در نماز جمعه تهران :"اینها گامهای بعدی دارند. البته امیدوارم که بنده اشتباه کرده باشم اما
به نظرم این قدم اولی است که آنها برداشتهاند و موفقیتهایی پیدا
کردهاند و بعد هم میخواهند اگر به آنها رو دهیم و مقاومت نکنیم و ملت و
دولت هم در مقابل آن نایستند اینها در آینده میگویند که اسرائیل را به
رسمیت بشناسید.اگر ما مقاومت نکنیم آنها پس از برجام میگویند که
حقوق زن و مردم هم باید مساوی شود و باید حکم قصاص را برداریم و ازدواجهای
همجنس بازان نیز از سوی ما باید تایید شود. از این بایدها فراوان دارند.
ممکن است بگویند که باید ارتباطتان را با سوریه، حزب الله لبنان و عراق قطع
کنید."
دو نکته
اول اینکه این مایی که مقاومت میکند چه کسی یا چه کسانی هستند ؟ و اصولا اینها به چه چیزی میگویند مقاومت ؟ و چرا اصولا چرا باید در برابر آزادیها و برابریها مقاومت کرد ؟؟؟ و در نهایت چرا این ما از ملت و دولت جداست ؟؟؟
چرا رییس یک نهاد مملکت از قطع ارتباط با سوریه و حزب الله و عراق و ... نگران است ، اما همین چند ماه پیش به مردم ایران توصیه میکرد به خاطر همین هسته ای که برای توافقش فی الفور تصویب کردند ( مجلس و شورای نگهبان) حتی اگر شده گرسنگی بکشند ولی مقاومت کنند که هسته ای حق مسلم است ؟؟؟ چرااا ؟
به نظرم خیلی سخت بتوان گفت که جمهوری اسلامی قبلا دچار استحاله نشده و لااقل در تاریخ یکبار در دهه هفتاد و یک فعلا نصفه بار در سال نود و دو ؛ حالا خواسته یا ناخواسته جمهوری اسلامی حداقل در ظاهر تغییر چهره صد و هشتاد درجه ای داده . محصول دهه هفتاد بهبود شرایط اقتصادی و ایجاد چهره ای ملایم تر از اسلام رحمانی نظام اسلامی بود و همین طور چهره ای قابل قبول تر در عرصه بین المللی . البته به صورت همزمان و موازی جمهوری اسلامی به روند حذف مخالفین ادامه می داد.
خوب گسترش آزادی ها باعث شد که سطح خواسته های جامعه بالاتر رود و سطحی از جامعه به دنبال برابر سازی حقوق انسانی در ایران با معیارهای البته شاید اسلامی ولی بر اساس استانداردهای بین المللی باشد که خوب نتیجه آن زنگ خطری بود برای خامنه ای و ماجرای هجده تیر و کوی دانشگاه و ...
تاریخ به ناچار تکرار میشود و پس از یک دوره کوتاه تحریم و البته دوره ای بلند مدت تر از فساد به خصوص اقتصادی جمهوری اسلامی مثل کودکی که از بازی کردن به خاطر اشتباهی منع شده باشد ؛ مجددا سعی کرد با آوردن روحانی چهره ای مثبت تر از خود ارائه دهد و در سایه مذاکرات به خواسته های خود برسد و جبران مافاتی نیز بکند. تفاوت اینجاست که این بار خامنه ای دغدغه هایش از دهه هفتاد بیشتر شده و خود به هر حال دوران حکومت خود را رو به پایان میبیند و از طرفی نگران آینده بعد از توافق و بعد از خود است.
او به هرحال میداند که بیش از سه دهه است که دنیا با حکومتی که تمامی قواعد بین المللی را برهم زده ارتباط برقرار کرده و مبادلات تجاری داشته و اگر فشار برخی قدرت های جهانی خصوصا امریکا نبود ؛ اروپایی ها بازار ایران را هنوز جوهر برجام خشک نشده ، قبضه کرده بودند. حتی احتمالا پشت پرده توافق صورت گرفته که جمهوری اسلامی دچار انقلاب مخملی و رژیم چنج هم نشود. اما هر چه دعوا بزرگ تر ، آشتی هم پرسر و صدا و بزرگ تر . تصاویر دست دادن ها در چشم تر . و البته تکنولوژی هم که بسیار پیشرفت کرده و فشار ده ساله هم که مزید بر علت و صد البته مسائل اقتصادی. پس اگر اوضاع بهتر شود برای مملکت و پولی بیاید یا باید خرج جنگ های نیابتی و سوریه شود یا خرج مردم. پول برای مردم یعنی سفر و باز شدن چشمها و توسعه امکانات و بالا رفتن سطح توقعات و شکل گیری مجدد تشکلها و این بالقوه خطری است برای نظام .
حتی درهای بسته باعث نمیشود که مقایسه ای بین دوران پهلوی و جمهوری اسلامی صورت نگیرد. تاریخ قضاوت میکند و دیر یا زود این بر همگان آشکار خواهد شد که برای خواستی مثل دموکراسی لازم نیست که کل مملکت را زیر و رو کرد و انقلاب کرد ؛ چه بسا این خود جمهوری اسلامی و رسانه های اقماریش بودند که رسیدن به دموکراسی در جمهوری اسلامی نیز میسر دانستند . پس چیزی که برای خود پسندیده نیست برای دیگری نیز بر همین منوال بوده .
ممنوعیت مذاکرات یا ابراز نگرانی یا هر روش دیگر فایده ای ندارد. سیاسیون میدانند که در تاریخ ده سال و پانزده سال لحظه ای است و آنها که قدرت در اختیارشان است وقت ، ابزار و اهرم فشار به حد کافی دارند. امریکا یا کشورهای اروپایی رضایت عمومی در سطح جامعه خودشان ، مقبولیت بین المللی و ابزارهای رسمی و بین المللی و مشروع برای فشار به جمهوری اسلامی را دارند . در عوض حکام ایران نه رضایت عمومی دارند ؛ نه مقبولیت بین المللی و نه ابزار.
در بسته مساوی است با از هم پاشیدگی اقتصادی و ویرانی مملکت و تازه اگر به بمبی دست پیدا کنند شاید بتوان کره شمالی در خاورمیانه داشت که بعید است که قدرتهای جهانی آن را تحمل کنند و در باز هم مساوی است با حذف افراطیون جمهوری اسلامی ؛ یک گروه بنا به مصلحت حذف شدند ( احمدی نژاد و سعید جلیلی و ..) و گروه دوم به تدریج کنار زده خواهند شد.
خوب علم فتوشاپ باعث شده که آدم به هر چیزی که میبیند در نگاه اول اطمینان نکند.
به هر حال یک همچنین باشگاهی تاسیس شده به نام "همسران مشهدی" که همانطوری که از نامش هم پیداست در مشهد است و قصد این باشگاه تحکیم روابط زناشویی است که از طریق تعیین وظایف زن و شوهر ، همدلی با زوجین (!) و ارائه مشاوره صورت میگیرد.
البته تبلیغات هم نقش اساسی دارد و همانطوری که میدانیم در تبلیغات استفاده از چهره های مشهور یا همان سلبریتی ها و نقل قول های آنان تاثیر مهمی روی بافت های اجتماعی دارد. این هم نمونه ای از بنر تبلیغاتی این باشگاه هست که دوستان زحمت عکس برداری را کرده اند . بنده توانایی تایید یا تکذیب ندارم .
قضاوت با شما !!!!
یکی از سنتهای جمهوری اسلامی این است که حرف از دهان مسئولی یا وزیری یا هرچه ، بیرون نیامده ، مقام دیگر (احیانا بالاتر) چنان تو دهانی به او میزند و در حالتهای ملایم تر تکذیب میکند . نمونه و مثال از این دست زیاد است .
هنوز یک روز از صحبتهای حسن روحانی (رییس جمهور مملکت) نگذشته است که گفته بود که خمینی در امور دخالت نمیکرد و ایضا علی خامنه ای و اینها همه هدایتهای احتمالا پدرانه و دلسوزانه و به جای رهبری است !!!!!
خوب دیروز که هیئت دولت با رهبر گذشته جمهوری اسلامی دیدار داشتند که نمیتوانست بیاید و از خودش دفاع کند و نوه اش به نگاههای چپ چپ گاه و بیگاه بسنده کرده است . به طبع امروز با رهبر زنده جمهوری اسلامی دیداری داشتند . و به هر حال بر ما پوشیده نیست که در تمام دیدارهای آیت الله خامنه ای با هر نهاد و عضو و شورایی که باشد به هرحال نوعی از دلسوزی ها و هدایت ها در راه بوده و هست و خواهد بود.
علی خامنه ای به حسن روحانی در این جلسه هدایت داده که سانسور را تشدید کند و خواستار اجرای صریح سیاست سانسور در مورد محصولات فرهنگی شده است . محصولاتی که به تعبیر خود خامنه ای خواب را از او ربوده است . به هر حال به یاد داریم که دغدغه تهاجم فرهنگی همواره یکی از دغدغه های رهبر جمهوری اسلامی بوده و سابقه طولانی در این مسئله دارد!
البته خامنه ای دستاوردهای اقتصادی دولت روحانی که توسط مدافعان او بزرگنمایی شده را به صورت غیر ملموس کوچک شمرده و رشد اقتصادی سه درصدی را ناچیز شمرده و باز هم هدایت مستقیم به شخص روحانی کرده که برنامه اقتصادی دیگری به جز "اقتصاد مقاومتی" در دستور کار قرار ندهد . این مورد آخر میتواند به معنای این باشد که پولهای رها شده ایران احتمالا قرار است در جای دیگری خرج شود و اوضاع در داخل تغییر چندانی نخواهد کرد !!!
تنها یک نکته و آن اینکه به نظر می آید جملاتی که با کلمه "باید" همراه میشوند ؛ به لحاظ دستوری جملاتی امری به حساب میشوند . اگر نیت خوانی نکرده و شیوه بیان آنها را هم لحاظ نکنیم ؛ و فقط هشداری در مورد قضیه شورای نگهبان را نوعی عتاب به حساب آوریم در نهایت آقای روحانی ، این شیوه کماکان هدایت است ، دخالت است یا به طور کل تعیین تکلیف ؟؟
یکی از معضلات جامعه ایران در هر سطحی این است که علاقه شدیدی به بازگشت به گذشته و بازتعریف آن وجود دارد . دو نکته منفی در این بازتعریف وجود دارد یکی ورق زدن تاریخ از سر به ته و دوم تعریف داستان بر اساس سلیقه شخصی !
از سر به ته تعریف کردن یا بازتعریف کردن یک رویداد که در گذشته به وقوع پیوسته است یعنی حذف عامل زمان . حذف عامل زمان و پیشرفت تدریجی یعنی قصه گویی . یعنی مثلا برای تخریب فلان نهاد در فلان حکومت تمامی فاکتورهای ایجاد کننده فلان اتفاق را نادیده گرفتن . یا فرض را بر این گذاشتن که امکانات امروز در اختیار گذشتگان بوده و به فرض با تمام این امکانات آنها اهمال کرده اند و مثالهایی از این دست . شاید همین جاست که وقتی دلمان نمیخواهد تاریخ تکامل را بررسی کرده و به واقعیتی برسیم ، قصه ای که نهایتا به پنج هزار سال پیش میرسد میسازیم و حاصلش میشود آدم و حوا !
اما در تاریخ معاصر شاید اکبر هاشمی رفسنجانی فرد شماره یک حکومت است که سابقه ای طولانی دارد در بازتعریف تاریخ و خصوصا خاطراتش با روح الله خمینی . کار گاهی به جایی میرسد که خود بستگان خمینی هم خاطرات او را به یاد نمی آورند .
اگر بنا به نوشتن تک تک این مثالها باشد ، احتمالا باید کتابی نوشت و سخنرانی های حضرات را از لای برگ برگ این حکومت سی و شش هفت ساله بیرون کشید و سپس اسناد و شواهد را بیرون کشید تا مشخص شود که یک حکومت با کمی بیش از ربع قرن سابقه چقدر این تاریخ را دستکاری کرده و میکند و خواهد کرد . مسئله ای که شاید اکنون به چشم نیاید و بگوییم که ما فراموش نکردیم حقیقت را ، اما نکته اینجاست که تحریف تاریخ از دو طریق اتفاق میفتد : یک تکرار و تبلیغات و دو تغییر نسلها !
وقتی میرحسین موسوی از دوران خمینی به عنوان دوران طلایی یاد کرد شاید باورکردنی نبود که چه تعدادی از جوانان یک مملکت که دقیقا در همین دوران بزرگ شده بودند به خیابانها امدند و پوسترهایی در دست داشتند که شعارش بازگشت به دوران طلایی امام بود !!!!!
شگفتا که یاران خط امامی ، چپ نظام ، اصلاح طلبان و کلا تیم هاشمی رفسنجانی مهارتهایشان برای سیاست ورزی مبتنی بر همین طلایی سازی ان دوران است . آخرین اظهار نظر از این دست برمیگردد به رییس جمهور فعلی جمهوری اسلامی حسن روحانی . او گفته که خمینی در امور دولت دخالت نمیکرد و فقط هدایت میکرد ! دو مثال از این دست یکی نزدیک قهر کردن یازده روزه احمدی نژاد و خامنه ای و مثال دورش هم دعوای مجلس و خامنه ای با میرحسین موسوی و هدایتهای خمینی .
روحانی گاهی چنان غلو میکند که حسن خمینی هم نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و اینچنین بهت زده به او خیره نشود !
(برای دیدن لینک ویدیویی آن روی حسن خمینی کلیک کنید)
مثلا ما در بازتعریف میتوان بگوییم که گشت ارشاد مردم را در خیابان دستگیر نمیکند ، تذکر میدهد و هدایت میکند و در نهایت آنها را به داخل ون گشت مشایعت میکند . یا در وقایع سال هشتاد و هشت نیروهای بسیج و سپاه و ضدشورش و غیره مردم را کتک نمیزدند یا به زندان نمی انداختند یا نمی کشتند ، آنها را هدایت کرده و در نهایت با باتوم ، زنجیر به خانه ها هدایت کرده و انهایی که به اشتباه به سمت زندان هدایت شده اند را بازداشت کرده و با بطری هدایت میکنند و آنها که باز از خود مقاومت نشان میدادند را به آن دنیای دیگر هدایت میکردند. اظهارات اخیر احمدی مقدم و تکذیب شدنش نیز نمونه هایی دیگر از این بازگوییهای دروغین مقامات جمهوری اسلامی است .
جالب است که ناقلان این نقل قول ها و خاطرات خودشان سوابقی ساختگی و پر از دروغ دارند و البته به طور کل نه حکومت شرم یا باکی دارد از روایت های اینچنینی و نه ساختاری وجود دارد که جلوی این دروغ پراکنی ها را بگیرد .
فقط عامل زمان مشخص خواهد کرد چه وقت حافظه تاریخی یک ملت به کل شستشو داده خواهد شد !
شاید یکی از دلایل اینکه مسئله عوام در ایران مطرح است و حکومت کنونی از افکار عمومی به نفع خود استفاده میکند ، تنزل بحثهای کلان مملکتی به مسائل ساده است . شاید بزرگترین نمونه از این دست میزان رای نود و هشت در صدی به جمهوری اسلامی است ؛ با شعارهایی مثل تو دهن فلان دولت زدن ، یا آب و برق مجانی شدن و صاحب خانه شدن و ... که سالها بعد به اشکالی دیگرش را از کروبی (پنجاه هزارتومان) یا احمدی نژاد شنیده ایم .
یادمان باشد که این عوام فریبی ها لزوما جنبه شعارهای مثبت یا همان وعده و وعید را ندارد و گاهی هم میتواند منفی باشد و تنها فایده اش هم پرت شدن حواسها است از اصل واقعه .اندکی بعد از توافقنامه هسته ای بین ایران و شش قدرت جهانی شایعاتی شنیده شد که رستورانهای زنجیره ای مک دونالد قرار است شعبه یا شعباتی هم در ایران افتتاح کند . و هیچکس هم از خود نپرسید (شاید هم پرسید ولی به زبان نیاورد) که یعنی تا به امروز تحریمها به خاطر مک دونالد بوده و اکنون که شعبه ای از مک دونالد در تهران یا چند شهر دیگر افتتاح شود تمام مشکلاتمان به یکباره حل شده و مملکت گل و بلبل میشود !!!
مملکتی که در طول این سی و شش سال حکومت اسلامی بر اثر سو مدیریت ، نادانی ، از بین بردن متخصصین و کارشناسان به هر نحو و تخریب هر آنچه که هست به هر روش ممکن به جایی که رسیده که اقتصادی فلج و فاسد دارد ، قسمت عمده ای از منابع یا تخریب شده و به هدر رفته ؛ مملکتی که تبدیل به یک زیست بوم رو به نابودی شده است و ....!
این مملکت امروز نیاز دارد که حکومتی بیاید که آرامش برقرار کند ، دنبال قهرمان بازی نرود ، بمب اتم نسازد ، سرمایه های خارجی به خودش جذب کند و از هزار و یک جور کارشناس و کارآفرین و متخصص بهره ببرد تا شاید جلوی ضرر بیشتر گرفته شود و شاید ، شاید و شاید بتوان مملکت را نه تنها از این ورطه نجات داد که شاید رشد و بهبود و پیشرفت را به خود ببیند !
و رهبر یک چنین سیستمی صحبت از سد دفاعی در برابر نفوذ اقتصادی قدرت اقتصادی چون امریکا میکند و خبر از کمک های همه جانبه به مخالفان استکبار مثل حماس و حزب الله و حوثی های یمن و بشار اسد و ... ! و البته هستند کسانی در لندن و واشنگتن که سنگ همین ولی فقیه به سینه میزنند و از سیاستهایش (اگر بتوان نام سیاست بر آن گذاشت) دفاع کرده و یا توجیه میکنند.
اما در ادامه همین عوام فریبی ها و در اولین مرحله از جلوگیری از نفوذ اقتصادی امریکا ، امروز رییس دفتر آیت الله خامنه ای اعلام کرد که خامنه ای حجت را بر همه تمام کرده و مک دونالد حق تاسیس رستوران در ایران ندارد . بعد از گلپایگانی ، علم الهدی هم در مشهد "این توافق باید همان نتیجهای را داشته باشد که برای امام رضا داشت نه
اینکه فرهنگ غربی بر کشور ما نفوذ کند و سفره مکدونالد در کشور ما پهن
شود." . صحبتهای حداد عادل و بقیه مقامات مملکتی را هم میتوانید خودتان مطالعه کنید و ببینید کشوری که امروز نیاز مبرم به سرمایه گذاری در بخشهای زیربنایی دارد ، مقاماتش به چه شکلی درگیر مک دونالد شده اند که جلوی نفوذ امریکا را بگیرند!!
اولین نکته یک توافق آن هم در سطح بین المللی این است که اصولا این توافق چه کسی با چه کسی است . توافق ایران با جامعه بین المللی که در قالب گروه پنج به علاوه یک نمود پیدا کرده است یعنی توافق کل ایران با کل آنها ! توافق یک جناح از حکومت جمهوری اسلامی با یک حزب امریکایی هم مگر داریم ؟؟ مگر میشود ؟؟؟
خوب به فاصله دو روز از کیهان شریعتمداری ، بازوی رسانه ای ولی فقیه که پرده از مخالفت خامنه ای با برجام برداشته بود ، خود شخص ولی فقیه هم در سخنرانی امروزش تاکید کرد که راه نفوذ امریکا را خواهیم بست و مجددا شمشیر را از رو بست.( به غیر از یکی از چهره های مرتبط با سپاه پاسداران ، دفتر خامنه ای صحبتهای شریعتمداری را رد نکرده است )
شاید صحبتهای امروز خامنه ای به نوعی تو دهنی به امثال کسانی باشد که باجیر یا بی جیر و مواجب از جمهوری اسلامی دفاع میکنند و تقصیر به گردن اسراییل و جمهوری خواهان میندازند . خامنه ای بار دیگر تاکید کرده و اینبار پرقدرت تر از سخنرانی عید فطر که جمهوری اسلامی از هر کس که اسراییل را بکوبد حمایت میکند.
شاید اندک امید گروههای متمایل به اصلاح طلبان در داخل و خارج از ایران به صحبتهای عراقچی بود ، تا شاید توافق اتمی به مجلس نرود و اقدامات ایران داوطلبانه باشد و نه به اجبار . البته روی مثبت سکه بود و طرف منفی آن این بود که اصولا چنین توافقی تصویب نشود و اوضاع بهتر که نشود هیچ ، از گذشته هم بدتر شود. اما اکنون که خامنه ای تاکید کرده که هنوز چیزی معلوم نیست و باید تصویب بشود ( البته ظاهرا مشخص نیست در مجلس شورای اسلامی یا شورای امنیت ملی ) هم اینطرف و هم آنطرف !!!
به عبارت دیگر باید به اوباما یادآور شد که مسئله فقط برنامه هسته ای یا حق غنی سازی نیست . مسئله بازکردن سفارت و گل و بلبل شدن فضا نیست . مسئله مخالفت اسرائیل یا رقابت با جمهوری خواهان نیست . جمهوری اسلامی یه حکومت دیکتاتوری-ایدئولوژیک است که نمیتواند و نمیخواهد که تغییر موضع یا سیاست دهد . چهره های خندانی چون خاتمی ، روحانی ، ظریف و ... فقط برای خریدن وقت است . زمانی که برای مذاکره کردن از دست میرود ، زمانی که برای تصویب شدن میرود و زمانی که طول میکشد تا شاید تحریم هایی دیگر از سرگرفته شود و باز جمهوری اسلامی تغییر چهره ای موقتی بدهد و باز میز مذاکره ای دیگر و همین طور الی الابد .
قسمت اسفناک و نگران کننده ماجرا این بود که هنوز جوهر توافقی علی الظاهر خشک نشده بود ، شرکتهای اروپایی و بعضا امریکایی به ایران سرازیر شدند و مسائل دیگر از جمله حقوق بشر قربانی فرضیات سیاسی شدند ؛ خصوصا که در دوران روحانی این موارد به حد اعلای خودش رسیده و کسی هم صدایش را درنمی آورد که دامن دولت بنفش لکه دار نشود .
قسمت خاص ماجرا هم اینجاست که عده ای در امریکا برای توافق هسته ای و به نفع جمهوری اسلامی و ضد اسراییل تظاهرات میروند و در داخل عده ای برای لغو چنین توافقی جلوی مجلس مملکت تظاهرات میکنند . قاعدتا باید برعکس این حالت اتفاق بیفتد !
دیشب دو برنامه به ظاهر جنجالی سیاسی دیگر یکی از صدای امریکا و دیگری از بی بی سی فارسی پخش شدند .
موضوع برنامه اول راز یک انفجار بود که در واقع با توضیحات صفحه افق در فیسبوک و نظر سنجی که در این صفحه قرار داده شده بود ، قرار بود مسئله انفجارهای اوایل انقلاب مطرح شده و ریشه یابی شود و همین طور بررسی شود که آیا این انفجارها تاثیری در کادر رهبری جمهوری اسلامی داشته یا نه !
برنامه دوم که در مجموعه برنامه های صفحه دو آخر هفته بود ، نیز اختصاص داشته به بحث به اصطلاح داغی که این روزها مطرح است که آیا توافق هسته ای با جمهوری اسلامی در کنگره تصویب میشود یا خیر !
برنامه افق با حضور ایرج مصداقی و امیرعباس فخرآور یکی از افتضاحترین برنامه های به اصطلاح سیاسی بود که در این مدت دیده بودم . این که فخرآور چه کسی است و یا ایرج مصداقی چه پیشینه ای دارد موضوع این بحث نیست . موضوع نوع مطرح شدن بحث بود . کتابی ظاهرا نوشته فخرآور که به گفته خودش بر اساس گزارش تلویزیونی تلویزیون دولتی روسیه است که ادعا میکند که علی خامنه ای رهبر کنونی جمهوری اسلامی از محصلین این دانشگاه بوده است . بعد به دنبال سند و مدرک گشته که ثابت کند که خامنه ای با عبا و عمامه و قایق رفته و درسی خوانده (که ای کاش خوانده بود) اما این شد موضوع برنامه و آقای مصداقی از این و آن اسم میاورد که اثبات کند خامنه ای نرفته و فخرآور چند اسم دیگر ردیف میکرد که او رفته است و تنها در ده دقیقه پایانی فرصتی شد که بحث انفجارها مطرح شود و البته باز هم به صورت رازی باقی ماند و تاثیر آن هم بر کادر رهبری جمهوری اسلامی مشخص نشد .
مجری برنامه کاملا بیطرف نبود و خود اداره کننده برنامه خود یک سر دعوا بود . آقای مصداقی بارها از کوره در رفت که در مورد آخر مجری مجبور به قطع صدای او از برنامه شد . شاید تنها نکته مثبت این باشد که عده ای مطلع شدند که فخرآور کار جدیدی کرده ؛ جنجال جدیدی به پا شده و باز پای دوستان قدیمی فخرآور به موضوع باز شود و باز افشای یکدیگر . هیچ نکته اموزنده ای در این برنامه نبود حتی از لحاظ اخلاقی .
اما برنامه صفحه دو خیلی جنجالی نبود ، میهمانان مهدی خلجی و تریتا پارسی بودند . برنامه در حدی بود که اگر شما ده دقیقه از بحث را مشاهده میکردید گویی کل برنامه را دیده اید. مهدی خلجی خودش را به در و دیوار میزد و برهان میاورد که این توافق ، یک توافق سست است و تریتا فقط میگفت که جمهوری خواهان و اسراییل نمیخواستند توافق بشود و "اوباما این را خوب فهمید و جلویش را گرفت" کل یک ساعت برنامه عینا همین بود !!!!
دو ایده مطرح میشود :
نخست اینکه شاید واقعا در مورد ایران و جمهوری اسلامی سوژه ای باقی نمانده است و آنقدر گفته شده که برنامه های سیاسی که در ذات باید به مسائل ایران بپردازد ، وارد حاشیه و مسائل غیر اصلی و نامرتبط میپردازد !
دوم اینکه به نظر میاید با طرز برخورد خاص ، گزینشی و به خصوص حزبی (و حتی باندبازی) که در سیستم سیاسی داخل و خارج از کشور وجود دارد ، شاید عده ای از تحلیلگران سیاسی دیگر تمایلی به شرکت در این برنامه ها ندارند یا اینکه از سوی خود این رسانه ها حذف شده اند و یا تنها سالی یک بار دعوت میشوند .
نقد جمهوری اسلامی در داخل که با آن وضع روبروست ؛ اگر نقد و تحلیل سیاسی خارج از کشور ؛ انهم از دو رسانه به اصطلاح معتبر به این شکل پیش برود ، با از دست دادن بیننده پای در مسیری میگذارد که تقریبا نقد جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده شود.
آتنا فرقدانی کارتونیست زندانی که به تازگی برنده جایزه شجاعت در کشیدن کاریکاتور از سوی نهادی به نام شبکه بین المللی حقوق کاریکاتوریست شده است. این جایزه که در کمتر از یک ماه دیگر در نشست سالانه انجمن به وی اهدا خواهد شد ؛ متعلق به کسانی است که به خاطر کشیدن کاریکاتور آزادی شان در خطر قرار گرفته است. این جایزه البته به دو ایرانی دیگر هم داده شده ؛ مانا نیستانی و نیک آهنگ کوثر . که البته بی بی سی فارسی تنها مانا را به خاطر میاورد ؛ علیرغم اینکه خبر زودتر توسط خود نیک آهنگ در سایت خودنویس منتشر شده و یادآوری کرده که این جایزه را در سال 2001 دریافت کرده !
و البته ما نیز خوشبین هستیم که این مسئله هیچ ارتباطی به پرونده مهدی هاشمی و کرسنت و استات اویل ندارد.
اما آتنا ؛
به نظرم جدای از ابعاد سیاسی قضیه ، از نقطه نظر اجتماعی هم رفتار آتنا هم یک تحول و هم یک استثناست. در روزگاری که تقریبا حتی بسیاری از زنان و دختران هم مسئله حق و حقوق خود را فراموش کرده و در بهترین حالت آن را به مسائل مالی پیوند میزنند ، این که دختری جسارت کند و از طریق هنر نقاشی یکی از ارکان نظام (مجلس شورای اسلامی) را نشانه برود و بعد از زندانی شدن و آزادی که در اثر اعتصاب غذا به دست آورده ، رکن دیگر نظام (قوه قضاییه) و یک نهاد نظامی امنیتی (اطلاعات سپاه) را هدف قرار دهد ؛ به تنهایی شجاعت ، بلکه فوق شجاعت است .
من کاریکاتور آتنا را نه تنها توهین نمی دانم ، بلکه آن را احترام تلقی میکنم . آتنا فرض را بر این گذاشته که آنها یا نمیفهمند یا در حال تقلید کورکورانه هستند ( نمادهای گاو و میمون) . نماینده ای که شورایی مثل شورای نگهبان باید او را تایید کند تا اصولا به مرحله رقابت برسد ؛ و ملاک سطح تحصیلات و میزان تجربه او در قانون نویسی نباشد ، وقتی برای رقابت انتخاباتی از رانت استفاده میکند ، ملاک مردم اقدامات موثر گذشته او نباشد بلکه بریز و بپاش روزهای منتهی به (مثلا) انتخابات باشد و در نهایت هم قوانین حکمهای حکومتی باشد و مابقی توسط همان شورای نگهبان رد بشود و در نهایت هم پس از تصویب دولتی مثل دولت احمدی نژاد اصولا آنها را به جایی حساب نکند ؛ چه قانونی را میخواهد تصویب کند که خاستگاه مردمی داشته باشد و پشتوانه اجرایی ؟؟؟
در این مورد خاص ، مسئله برابری دو انسان که یکی مرد و یکی زن است؛ چقدر مغایرت دارد با قوانین دینی اسلام و شریعت ، چه قدر مغایر ارزشهای به اصطلاح انقلابی و اهداف والای نظام مقدس است ؛ چقدر کاستی ها دارد که بعد از سی و شش سال و بلکه بیشتر تصویب نمیشود و احتمالا نخواهد شد !
و در نهایت این حرفها را که بزنی رکن دیگری از نظام با روش اسلامی خود که در آن قاضی و دادستان و هیئت منصفه و گاها وکیل همه یک نفر است حکم از پیش تعیین شده را ابلاغ میکند و بازوی اجراییش به روشهای قرون وسطایی اجرا میکند !!
و چه ساده لوحانه میپنداریم و میپذیریم که چنین سیرکی ، قهرمانی دارد و مرد خردمندی دارد که خواهد آمد ، کلیدی می اندازد و ما را از شر همه اینها نجات میدهد یا دست کم از بار مشکلاتمان کم میکند .
آنچه او میاموزد ، آنهم در سرزمینی که دروغگویی ؛ پنهان کاری و باند بازی ارزش است ؛ این است که حقیقت را باید گفت ، تمام حقیقت را باید گفت و باید در دفاع از آن تا پای جان ایستاد. بدون حقیقت و بدون صداقت ما بیش از حیواناتی سخنگو نخواهیم بود !
در طول تاریخچه تحلیل سیاسی در رسانه های خصوصا تصویری خارج از کشور ، دیده بودم اشخاصی که حالا به خاطر جهت گیری های خاص فکری و یا ایدئولوژی که از آن حمایت میکنند به نحوی با جمهوری اسلامی در برخی نقاط همراه میشدند و تحلیل های عجیبی را ارائه میدادند . همیشه هم این افراد بخاطر چشم پوشی از واقعیات از طرف سایرین شرکت کنندگان در مناظره مورد سوال قرار میگرفتند ؛ گاها حتی باعث ناراحتی بیننده میشدند . شاید اگر درست یادم باشد شخصی به نام سمیعی در برنامه ای در تلویزیون پارس که میزبان آن مجری سرشناس میبدی بود نمونه ای از این دست باشد که به خاطر سفت بستن کراواتش هم قدری شهره شده بود.
اما فردی در چند ماه اخیر ؛ لااقل تا آنجایی که من یادم میاید در رسانه های فارسی زبان خصوصا صدای امریکا و بی بی سی فارسی به عنوان تحلیلگر شرکت میکند که واقعا دست تمامی تحلیلگران را از پشت طوری بسته که در برنامه اخیر بی بی سی به نام صفحه دو ، مجتبی واحدی به شوخی پیشنهاد میدهد که برود و با رسانه های داخل ایران مصاحبه کند !!!
من نمیدانم که این فرد کیست و از کجا آمده (هر چند چیزهایی در رابطه با او شنیده ام ) اما چیزی که برایم جالب شده است و در این مورد آخراعتراضم را نسبت به حضور این فرد در برنامه های سیاسی ابراز کردم ، دعوت از این فرد برای بحث پیرامون برنامه اتمی و هزینه ها و دستاوردهای آن بوده در هر دو شبکه صدای امریکا و بی بی سی فارسی !!!!
اولا بنا نبوده و نیست که تا مادامی که در ایران به هیچ وجه آزادی بیان نیست ؛ چنین چهره هایی به اسم آزادی بیان بیایند و در هر رسانه ای که دلشان خواست هر حرف نامربوطی را بزنند . تا امروز هم به اندازه کافی از تریتا پارسی و اکبر گنجی و کدیور و موسوی خویینی و امثالهم زیاد داشته ایم .
دوم هر وقت تحلیلگران مخالف نظام توانستند در کشور خودشان حرفشان را بزنند و به مشکلی گرفتار نشوند ، هر وقت امثال فرخزاد و بختیار حتی در خارج از مرزهای ایران به خاطر عقیده شان در امان بودند ، اینها حق دارند بیایند و از یک رسانه خارجی استفاده کنند وگرنه تمام ایران از این حرفها و تبلیغات پر شده است .
سوم اینکه واقعا به نظرم ؛ شان تحلیل سیاسی دارای خدشه شده و کم کم اندک کسانی هم که حوصله ای داشتند و دغدغه ای برای مملکتشان هم حوصله شان از این تحلیل آب دوغ خیاری یا در واقع به قول دوستی ؛ مدل سازی مالیخولیانه یک چنین آدمی سر رفته و خواهد رفت . یک تحلیل گر سیاسی بر اساس مطالعات خود بر روی موضوع مورد بحث ، بررسی اسناد و مدارک و صد البته با زبانی شیوا و رعایت آداب دیپلماتیک صحبت میکند . در هر دوی برنامه ها علیزاده مساله رو با حسن داعی و مجتبی واحدی به دعوای شخصی نازل کرده و به سبک احمدی نژادی قضیه را پوپولیستی و به قول خودش ساده میکند و بعد هم درمواردی اتهام زده و به خیال خودش با نقل قول فلان تحلیلگر او را در مقابل ملت قرار میدهد . در نمونه اخیر تحریم ها را به گردن مجتبی واحدی و همفکران آقای داعی و ... نسبت میدهد.
در مورد اینکه اصولا چرا چنین هزینه ای برای چنین برنامه ای شده که ابتدا مخفیانه بوده و قراربوده به قول همفکران علیزاده بازدارنده باشد . و چرا سالها جمهوری اسلامی باز هم از جیب ملت ایران خرج کرد برای برنامه ها و لجبازی های خودش میشود ساعت ها نوشت و یا بحث تلویزیونی و رسانه ای داشت . یک زمانی تحلیل های اصلاح طلبانه و مغرورانه و حتما ضد حکومت پهلوی را از مسعود بهنود را به خاطر بیان شیوایش اقلا گوش میکردیم ، و یا چشم پوشی واضح ابراهیم نبوی به قتل اینهمه انسان در سال شصت و هفت را به خاطر طنزش یه جایی از دلمان قایم میکردیم که کسی شک نکند .
سوال من این است که آیا واقعا لازم است که چنین چهره هایی را در رسانه ها داشته باشیم یا خیر ؟؟
با احترام به فریدون فرخزاد که در سالگرد مرگ او هستیم ...
جایی خوانده بودم (و فکر میکنم از دکتر دهشیار بود) که دنیای امروز برخلاف دوران جنگ سرد با بازی پوکر پیش نمیرود ؛ بلکه بازی سیاست دنیای معاصر بیشتر شبیه شطرنج شده است. توضیح مختصر اینکه وقتی کشوری منابع ثروت و تولید دارد ، در نتیجه دست بازتری دارد برای بازی و مهره های کمتری از دست میدهد و در واقع برد او یکی همین از دست ندادن مهره های ارزشمند است و چه بسا از بین بردن مهره های حریف . در واقع لزومی به درگیری نظامی و به نظاره نشستن نتیجه آن وجود ندارد ، گاهی وقتها یک تحریم ساده میتواند در طولانی مدت کشوری را از پای دربیاورد .
اما من واقعا متوجه این موضوع نمیشوم که چرا سیاست مداری مثل اوباما که به نظر میامد که به این بازی واقف است ، چرا در پایان میز شطرنج را جمع کرده و بازی پوکر عجیبی را در چند جبهه دنبال میکند .
خوب در وهله اول کسی که سالها تحریم کرده باید از موضع قدرت بیشتری برخورد میکرد و باید میدانست که جمهوری اسلامی کوتاه خواهد آمد . اصولا تحریم صورت گرفته بود تا یک دولت سرکش با سابقه اعمال تروریستی در منطقه و جهان ؛ اعمال خشونت در داخل کشور و تضییع حقوق شهروندان به طور گسترده و سیستماتیک ، و سابقه فعالیتهای مشکوک هسته ای با ابعاد نظامی احتمالی و بخصوص ناقض توافق دوازده سال پیش پای میز مذاکره بیاید.
تا آنجایی که من یادم میاید ، این توافق بر مبنای راستی آزمایی بود و نه اعتماد . بنابراین حضور اروپایی ها و امریکایی ها حداقل در بازار اقتصادی ایران ، قدری بی معنی به نظر میرسد . یعنی جوهر توافق خشک نشده که اعتمادها حاصل شده و فقط منتظر این هستیم که کنگره هم تصویب کند و دنیایی پر از گل و بلبل ؟
اول اینکه این مذاکرات یکی از مضحک ترین مذاکراتی است که جریان داشته ؛ تماما پشت درهای بسته و گاهی خبر داد و بیدادی یا پرت کردن خودکاری از آن به بیرون درز میکرده و یا یکی لبه تراس هتل میامده و خبر میداده !!!
دوم اینکه اینها از طرف جامعه بین الملل حق ندارند یواشکی مذاکره کنند و هر دو ملت ایران و امریکا باید بدانند چه گذشته و چه امتیازهایی داده و گرفته شده است . این نه تنها در مورد ایران بلکه در مورد قضیه توافق ایران با آژانس و حتی مسئله سوریه در روزهای اخیر هم به همین شکل بوده . مهمترین مسائل جهان هستند و کسی نمیداند که جزییاتش چیست که بتواند در فردایی کسی را پای میز بکشاند و توضیح بخواهد . خوب از اول هم که همین بود !!!!
سوم اینکه حتی چهره های مطرح دموکرات ها هم مخالفت خودشان را با این توافق اعلام کرده اند و جان کری گفته که اگر این توافق تصویب نشود ؛ هیچ گزینه دیگری نیست جز اینکه ایران غنی سازی را از سر بگیرد و امریکا هم نه تنها قادر به جلب حمایت جهانی نیست بلکه قادر به بازرسی هم نخواهد بود !!!
اینطور که به نظر میاید ماحصل یک توافق اینچنینی برای ایالات متحده تشدید اختلافات داخلی ؛ از دست دادن کنترل برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ، از دست دادن شرکای بین المللی ؛ درگیری با اسراییل و ... است .
در ماههای منتهی به توافق هسته ای و به خصوص هفته ها و روزهای پیش و پس از آن بودند و هستند کسانی که امیدوار بودند و هستند که جمهوری اسلامی چرخشی صد و هشتاد درجه کند و به اصطلاح مملکت گل و بلبل شود.
این دقیقا مشکل اصلی و بزرگ جامعه ایرانی و بخشی از اپوزوسیون خارج از کشور هست که بعد از نزدیک به چهل سال نتوانسته ایم ماهیت جمهوری اسلامی را درک کنیم . شاید اگر بخواهم در یک کلمه جمهوری اسلامی را توصیف کنم کلمه ای بهتر از "ماجراجو" پیدا کنم . جایی میخواندم که خود محمد جواد ظریف گفته که مهارتهای امروزش را مدیون آزمون و خطاهایی میداند که گاها هزینه های سنگینی برای کشور و ملت ایران داشته است. معنای حرفم این است که این حکومت راههای اکثرا غلط خود را میرود و بعد از اینکه سرش به سنگ خورد و هزینه ها تراشیده شد ، ضررها زده شد ، جان عده ای گرفته شد ، در نهایت جام زهری سر کشیده و سر جای اول خود برمیگردد ولی با همان میل به ماجراجویی اولیه !
نتیجه این قهرمان بازیها ، ماجراجوییها و ایجاد بحران کردن ها ممکن است به بقای نظام کمک کند ؛ چرا که این حکومت با بحران است که میتواند بقا داشته باشد ؛ اما در دراز مدت بحران از مرزهای شهری و کشوری گذشته و بعد از همسایگان امروز منطقه ای را در برگرفته که به صورت نیابتی درگیر جنگ و خونریزی است و همه شمشیرها را برای هم از رو بسته اند.
یعنی حتی اگر فرض بر این باشد که حمله احتمالی مثلا امریکا هم با این توافق برطرف شده باشد ، هنوز سایه درگیری احتمالی با ترکیه و عربستان و اسرائیل چندان هم بعید نیست . کوتاه اینکه دشمن تراشی ها و ماجراجویی های بی دلیل در منطقه که البته با سرمایه های این مملکت برای جمهوری اسلامی میسر شده ، هزینه های دیگری هم خواهد داشت که یک جنگ دیگر میتواند از تبعات احتمالی آن باشد.
چه بخواهیم یا نخواهیم ، چه موافق باشیم و چه نباشیم ، جمهوری اسلامی همواره در طول عمر خود از همین ویژگی برخوردار بوده و تغییر نخواهد کرد . فرقی ندارد که کارشناس مثلا اقتصاد یا سیاست باشیم و در اسرار رژیم کنکاش و پرده برداری کنیم یا یک شهروندی عادی با تحصیلات معمولی یا پایین . وقتی رهبر یک نظام بعد از یک توافق نصفه و نیمه آن حرفها را میزند؛ یا جعفری فرمانده سپاهش حرفهای احمدی نژاد را تکرار میکند ، بعد کم کم ولایتی مشاور امنیت ملی خامنه ای برای آژانس انرژی اتمی خط قرمز تعیین میکند ؛ خوب میگوییم خط مشی تندروهای حکومتی همین است. اما چرا قهرمان هسته ای جمهوری اسلامی و برخی رسانه ها به ناگاه آشفته میشود و جوابیه ای به جان کری میدهد که رفته بوده در جلسه شورای روابط خارجی که شاید یک جلسه خصوصی در کشورش محسوب میشود ؟
این جوابیه دو بند جالب برای من دارد یکی بند سه و قضیه شصت سال پیش که هیچ ربطی به جمهوری اسلامی ندارد و دیگری بند پنجم . یعنی تعدادی آدم و لابیست و رسانه اینور و آنور برای آدم تبلیغ کنند و خود آدم به دو زبان حداقل بیاید و بگوید که :"سیاست جمهوری اسلامی ایران پیرامون مسائل منطقهای و ارتباط با آمریکا
کاملا روشن است و دولتمردان کشور در کنار ارتش، سپاه و نیروهای مسلح و در
چارچوب فرمایشات مقام معظم رهبری در موضوعات مختلف یک سیاست واحد را دنبال
میکنند و تفاوتی بین نظامیان و غیر نظامیان وجود ندارد."
البته هستند کسانی که بیایند و تفسیر کنند که منظور چنین بود و چنان ...
ما اسمش را گذاشته ایم ماستمالی کردن و ماله کشیدن !
من فکر میکنم قبل از اینکه به خوشحالی بپردازیم ، واجب است که به این مسئله فکر کنیم که چرا توافق شد ؟
خوب در وهله اول یک نظام حکومتی نه چندان مهربان و منعطف نسبت به ملت خود، منطقه و کلا جهان سالهای سال وقت و هزینه صرف میکند تا مقداری اورانیوم را به طور مخفیانه غنی کند که سرانجام گویا در سال هشتاد و یک برملا شد و کم کم حکومت جمهوری اسلامی وادار شد که با دنیای آن روز بنشیند پای یک میز !
نکته اساسی اینجاست که یادمان نرود که آن سالها ؛ سالهایی بود که امریکا زخم خورده از عملیات تروریستی یازده سپتامبر بود و رسما جمهوری اسلامی ، عراق صدام حسین و کره شمالی محورهای شرارت در دنیا معرفی شده بودند.
پس طبیعی بود که جمهوری اسلامی که بزرگترین دغدغه سی و اندی سال حکومتش تضمین بقایش بود به تک و تا افتاده و پای میز مذاکره با آلمان و فرانسه و انگلیس برود و کل فعالیتهای هسته ای خودش را به حالت تعطیلی و تعلیق دربیاورد.
حدود دو سال بعد و در دوره محمود احمدی نژاد ، از تاسیسات هسته ای فک پلمپ شد و مذاکراتی که بعدها طرفهای آن به شش افزایش پیدا کرد ، به جایی نرسید و قطعنامه پشت قطعنامه تا دولت تحت رهبری روحانی که خود رهبر مذاکرات سعد آباد بود بالاخره بعد از ماهها کلنجار با طرفهای بین المللی به توافق رسیدند . توافقی که هنوز امضای آن خشک نشده بود که جعفری سردار سپاه آن را بی ارزش قلمداد کرده و علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی هم با ادبیاتی بازاری و غیردیپلماتیک نسبت به ثابت بودن برنامه های جمهوری اسلامی تاکید کرد.
نکته مهم اینجاست که این هزینه ای که تاکنون صرف بازی هسته ای جمهوری اسلامی شده ، فرصتهایی که از دست رفته ، سرمایه هایی که از مملکت چه به صورت منابع طبیعی و چه به شکل فرار مغزها یا فعالین مدنی یا روزنامه نگاران و غیره خارج شده و یا زایل شده و گاها غیر قابل بازگشتند ؛ فقط و فقط به وسیله حکومت اسلامی انجام شده و مقصر دیگری ندارد.
هنر گروه اصلاح طلب حتی در این حد هم نیست که اوضاع را به حالت اول برگردانده باشد ، چون غیر ممکن است . با بازگرداندن پولها و سرمایه های ایرانی و سرمایه گذاری خارجیها هم این اقتصاد تقریبا ورشکسته حالا حالاها راه به جایی نخواهد برد و شاید تنها نکته مثبت این توافق یکی دور شدن سایه جنگ باشد و دیگری زنده شدن امیدها !
جمهوری اسلامی قبل از اینکه سه بر دو در مذاکرات اتمی پیش بیفتد ، تعداد نامتنابهی گل بخودی زده که به این زودی ها جبرای نمیشود و اصولا هیچ تضمینی نیست که سرداران سپاهش و نیروهای تندرو و در نوک پیکان علی خامنه ای دوسال دیگر دوباره دست به ماجراجویی نزنند و فک پلمپی نکنند و میز توافقات امروزه را واژگون نکنند . امروز هر چقدر هم در رسانه های این ور و آن ور در بوق کرنا کنند که توافق شده و هورا بکشند برای مثلا مصدق زمانه یا همان ظریف ؛ هر چقدر دوقطبی موافق و مخالف توافق ایجاد کنند و سعی کنند در مصاحبه ها از مخالفان توافق خائن و از موافقان قهرمان بسازند ؛ کلیپ هسته ای به امثال تتلوها بدهند که بسازند و هزار و یک چیز دیگر ؛ اولا نه در رفتار داخلی جمهوری اسلامی با ملت ایران فرق چندانی حاصل خواهد شد (نمونه اش آخرین گزارش عفو بین الملل) و نه در رفتار منطقه ای جمهوری اسلامی !
زمان نشان خواهد داد که آیا این جمهوری اسلامی لااقل پایبند به تعهدات بین المللی خود خواهد ماند یا خیر ؟
زمان باز هم نشان خواهد داد که آیا این توافق تاثیری مثبت در سفره ملت ایران خواهد داشت یا منفی ؟
زمان نشان خواهد داد که جمهوری اسلامی سخت بتواند تغییر ماهیت بدهد !
به نظرم اولین پرسشی که باید به جد بهش فکر کنیم و جوابی براش پیدا کنیم اینه که اصولا خواسته های زنان مدرن جامعه اصولا چه خاستگاه اجتماعی دارد ؟؟؟ آیا این تمام زنان جامعه هستن که میخواهند به حق و حقوقی برسند یا اینکه این خواسته بخشی از جامعه زنان در برخی شهرهای بزرگ است !
مشکل بزرگ تمامی جنبشهای اجتماعی -لااقل در بیست سال گذشته که همگی هم به بن بست رسیده اند- در ایران این است که هر گروهی بنا به مشکلاتی که پیدا میکند ، دست به شورش و تظاهرات و تحصن و غیره میزند و گروهی که منافعی نمیبرند به راحتی پا پس میکشند . چه بسا اصولا مخالف نفع گروه نخست نیز باشند.مثالهایی از این دست میتواند جنبشهای دانشجویی سال هفتاد و هشت ، جنبشهای کارگری ، اعتراض بازاریها ، جنبش سبز در سال هشتاد و هشت و کمپین یک میلیون امضا در سال هشتاد و پنج باشد .
مشکل دانشجویان ، مشکل سایر جامعه نیست ، مشکل کارگر، مشکل دانشجویان و بازاریها نیست ؛ تقلب انتخاباتی مشکل بقیه جامعه نیست و به همین شیوه و سنت ، مشکل زنان جامعه ، مشکل مردان آن جامعه نیست . چه بسا سلب این حق و حقوق از زنان ریشه در خواسته های مردان همین جامعه دارد و شاید مردان جامعه از نفع بردن زنان جامعه ذی نفع نخواهند بود و بلکه در تقابل با خاستگاه فکری مردان جامعه باشد . اضافه کنیم به این جمعیت زنانی را که این شیوه زندگی را به هر دلیل باور کرده و پذیرفته اند که باید از یک سلسله حق و حقوق مسلم اجتماعی و مدنی محروم باشند .
عدم داشتن انتخاب نوع پوشش ، عدم اجازه ورود به ورزشگاهها ، جدایی جنسیتی مدارس و دانشگاهها و حتی وسایل نقلیه عمومی ، مسئله روابط جنسی ، و همین طور سلسله ضد قوانینی در مورد مسائل خانواده ، همه تبدیل به نوعی باور و فرهنگ شده اند که حتی بسیاری از زنان و دختران نسل جدید و به اصطلاح روشنفکر و متجدد هم به سختی بتوانند در خارج از این دایره بسته به آن نگاه کنند.
به هر حال همین زنان با هر ایده و طرز فکر در مقیاس وسیعی دل به دولت به اصطلاح تدبیر و امید بستند و رای ها به داخل صندوقهای رایی انداختند -سخت بتوان اسم انتخابات گذاشت- و آنچه بعد از دو سال بدان رسیده اند اجازه ورود به برخی از ورزشگاهها برای مشاهده برخی رشته های ورزشی است که خود همین هم مساله ای شده برای نظام حاکم .
دولتی که در حل مشکلات اقتصادی-معیشتی و مهار تورم عاجز بوده ، در برگ برنده اش -مذاکرات اتمی- هنوز اتفاق قابل ذکری نیفتاده ، مسئله حصر را که به کلی به باد فراموشی داده ، فجایع جدی زیست محیطی را به گناهان کبیره پیوند میزند و در مقوله فرهنگ و هنر هم که شاهد وضع سینما و کتاب هستیم و تعداد زیادی از کنسرتهای داخلی نیز لغو میشوند .پس تقریبا در هیچکجا و در هیچ زمینه ای راه حل قابل قبولی ارائه نداده است . این دولت برگهای کمرنگ برنده ای دارد که حق ورود زنان به ورزشگاهها -در میان دریای از حق و حقوق و مطالبات زنان-یکی از آنهاست . و آنهم به لطف امت حزب الله در هاله ای از ابهام است و علیرغم تمام وعده ها و حتی قول برخورد با برهم زنندگان ؛ فعلا سخنگوی پلیس صحبت از عدم دریافت ابلاغیه ای کرده در ارتباط با حفظ امنیت ورزشگاه و خود فرمانده پلیس هم برخورد با کنسرت ها و ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها را از وظایف ذاتی نیروی انتظامی دانسته و معنای آن یک چیز است ، امت حزب الله که از پشتیبانی نیروهای امنیتی ، سپاه پاسداران و نیروی بسیج برخوردار است پتانسیل این را دارد که وارد معرکه شده ، ضرب و شتم و رعب و وحشتی به راه بیندازد و در نهایت هیچ نهادی مسئولیت نپذیرد ، تلاشها و مثلا پیگیریهای کمیته های حقیقت یاب به جایی نرسد و در نهایت خود زنان از ترس برخورد فیزیکی عطای رفتن ورزشگاه را به لقایش ببخشند .
قبلنا اینطوری بود که یه دو خط شعری مینوشتی و "گویای همه چیز بود و خود ناچیز"
لکن در دنیای امروز ما و عصر ارتباطات و تکنولوژی گاهی هم پیش میاید که یه عکسی به اشتراک گذاشته میشه و اون عکس خود گویای همه چیز است و خود ناچیز !!
گویا این عکس و این پوسترها توی متروهای تهران متناوبا نصب شده و اسباب خنده ایضا !
حالا اینکه نویسنده و طراح این پوستر که احتمالا از این معاونتهای فرهنگی و تبلیغات اسلامی و غیره بوده چرا اینقدر تاکید داشته به دست و انگشت سبابه و اینا رو ما نمیدونیم !
اینکه چجور انگشت سبابه ای هم داشته عمامشون که پیچو خم ها رو هم میتونسته نشون بده بر ما پوشیدس و عکسی هم در این ارتباط فعلن موجود نیست و هنوز هم مشخص نیست که هاشمی خاطره ای از انگشت و دست عمام داره یا نه !
توجهتون رو به پوستر جلب میکنم
من فکر میکنم این موضوع به قدری حساس بشه که کمتر کسی ، حالا چه تحلیلگر یا جامع شناس یا هر کس دیگه ای بخواد وارد این حیطه بشه و اون رو مورد بررسی قرار بده . برای اینکه موضوع به شدت فرهنگیه و خیلی سخته تو فرهنگ ایران پذیرفتن یه همچین داستانی !
فقط تصورش رو بکنید که شما یه همجنسگرایید و خانوادتون کلی خرج و مخارج سالهای سال کردن که یا شوهرتون بدن یا دختر فلانی رو براتون نشون کردن و بعد در نظر بگیرید که مثلا جعفر نامی از در بیاد و بگه مادر کجای کاری که من از اصغر پسر همسایه خوشم میاد ....!!!!
حالا وارد بحث قزوین نمیشم چون هم بلاگ جای این حرفا نیست و هم قضیه پدوفیلی هم واردش میشه که صلاح نیست.
منتها این ایرلندی های دو آتیشه که تا همین بیست سال پیش همجنسگرایی اصولا جرم بود براشون یهویی به این فکر میفتن که نه تنها جرم نیست بلکه اصن دو تا همجنسگرا میتونن تشکیل خونواده هم بدن ؛ رسمی !
همین ده دوازده روز پیش هم بود که نخست وزیر لوکزامبورگ اگزاویه بتل با شریک زندگیش که یه مرد دیگه ای بود اونم واسه خودش رسما ازدواج کردن و خیلی هم به خودشون بالیدن !
اینکه همجنسگرایی یه ردپایی هم در مسائل سیاسی پیدا کرده به نظرم یه قدری شلوغ بازیه به خاطر اینکه اون حالت قبیح بودنش ریخته بشه و چشمامون عادت کنه !
اما چند تا نکته مهم داره این داستان رفراندوم برای ازدواج همجنسگراها :
- درس اول این رفراندوم اینه که قانون یه چیز ثابت و از توی چند تا کتاب نیست و گاهی اوقات امکان این هست که یه اشتباه یه اشکال قانونی رو به همه پرسی گذاشت و نتیجه اون بشه قانون جدید. این بخشی از دموکراسیه !
کلا هم قرار نیست هر بلایی که نسل و نسلهای قبل از ما به سر خودشون آوردن رو ما هم تحمل کنیم .
- تقابل مذهب با این قضیه هم خیلی تامل برانگیزه و دلیل عمده مذهبی ها هم اینه که مشکل تولید نسل پیش میاد. به نظرم بهونه مذخرفیه و اصولا من نمیدونم چرا دین مجوز این رو داره که تو قضیه تولید مثل اینقدر دخیل باشه . البته فعلا رهبر مذهبی ایران گوی سبقت ربوده و دستور به تولید مثل نسبتا اجباری هم داده !
من فکر میکنم اینقدر که نگاه مذهب به زندگی خصوصی و اتاق خواب مردم هست به آسمانی که ازش صحبت میکنن نیست
- به نظرم اجازه ای که در وهله اول قانونی شدن چنین ازدواجهایی به همجنسگراها میده و بعد البته در طول سالیان جامعه ؛ اون اینه که "عشقی که باید پنهان بماند"ممنوعه .. و این اولا جزو حقوق انسانی یه نفره و این بزرگترین معضل اجتماعی جامعه ماست که عشق معمولا در هر صورتش ، پنهون میمونه ! حتی یه فردی که تمایل به جنس مخالف هم داره در ایران باید از فیلترهای مختلف قانون و حکومت مذهبی و فرهنگی و خانوادگی و ... رد شه تو بتونه به بنیادی ترین نیازهای خودش دست پیدا کنه.
- به نظرم باید بپذیریم که جامعه فقط ما نیستیم و مجموعه ای از افکار و روشهای زندگی و تفکرات سیاسی و اقتصادی و ... در ذهن تعداد زیادی از آدما وجود داره و شاید خیلی هاشون و در طی چندین نسل اصلا فرصت نداشتن که ببینن این ایده ای که دارن درسته یا غلط . آثار مخربی که این روش اداره جامعه داره از صد تا جنگ برای یه کشور مضرتره !
من یک همجنسگرا نیستم اما فکر میکنم که همجنسگراها مثل من حق حیات دارن ، با من برابرن و حق دارن که از زندگیشون اونجور که میخوان لذت ببرن ، بدون اینکه از چیزی بترسن .
میدونم شما هم مثل من تعجب میکنید که جنتی چطور هنوز هست و خیلی از شماها مهمترین دغدغه تون
اینه که بالاخره این رییس سالخورده شورای نگهبان چند سالشه ...
اما دغدغه ، دغدغه است . آدم نمیشناسه . ما دغدغه داریم . او دغدغه دارد. همه دغدغه داریم
و همه مان می دغدغیم !
جنتی بسیار سالخورده کاملا حرف درستی میزنه که "خامی میخواهد که فکر کنید تحریمها را برمیدارند؛
و بعد اقتصاد فعال میشود" و قص علی هذا ....
شما باید به این بیندیشی که اقتصادی که در هشت سال دوران احمدی نژادی به اندازه تمام ادوار صد سال
قبل از خود ثروت اندوخته ، چطور مملکتی رو به خاک سیاه نشونده و چطور فردی مث روحانی میتونه
تموم مشکلات رو به گردن تحریمها بندازه ، و ما فراموش کنیم اقتصاد بیمار ؛ اقتصاد آقازاده ای و رانتی
و یادمون بره که چطور میشه که مملکت داره به سمت بی آبی میره و هزار تا مشکل ریز و درشت !!
قمست دردناک ماجرا اینه که مقام به اصطلاح مسئول یه کشوری بیاد توی یه تریبون عمومی اندر مضرات
گوشت خوردن بگه !! و توصیه بکنه که یه وعده غذا در روز کافیه !!
اولا بی مسئولیتی در این دو جمله کاملا مشهوده
ثانیا مقام رسمی هیچ کشوری نمیاد و وعده فقر بده به مردمش
ثالثا برای همه ما معلومه که هر کسی گرسنه بمونه ، لااقل جنتی گرسنه نمیمونه (مسئله بقا به قوتش باقیه)
مهمترین نتیجه ای که میشه از حرفهای سردارای سپاه ، شخص خامنه ای و حتی افرادی مث همین جنتی یا
محسن رضایی و ... دریافت که برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ماهیت نظامی داره ، و به همین دلیل روی
مراکز نظامی و هسته ای حساس شدن و حتی حاضرن که مملکت غرق در فقر ، فساد و نابودی و حتی از
هم پاشیدگی بشه اما هسته ای رو از دست ندن !
کافیست که دقت کنید که چرا جنتی و سایر مقامهای رژیم همیشه کره شمالی رو الگوی خودشون قرار میدن
و چرا از لیبی و معمر قذافی به عنوان درس عبرتی برای خودشون یاد میکنن .
خیلی سخته که خیلی وقت باشه ننوشته باشی و یهو بخواب بپری وسط موضوع به این مهمی !!!
خیلی سعی کردم بازآموزی کنم و مطالب رو جور دیگه ای بنویسم ...
کوتاه از صحبتهای جنجالی اباذری فقط یه جمله ای رو وام میگیرم که عزیز من
"شما فک میکنید دارید انتخاب میکنید ، دارید انتخاب میشید"
بعد یه نگاه گذرا میکنم به نمایش انتخابات سال نود و دو که نمایش بسیار ساده ای بود و تهش معلوم.
نگرانی رهبر سیستم جمهوری اسلامی از رای ندادن تا حدی بود که گفت
"اگه به نظام هم رای نمیدید به خاطر ایران رای بدید"
و بعد سری میزنیم به داستان اتمی و #مذاکرات و غیره . پدیده جالبی اینجا اتفاق میفته
اینجا یه پدیده ای هست به نام اسرائیل که دو ، سه سال پیش خطر حمله اش به ایران زیاد شده بود
و از هر جایی یه سایت و صفحه فیس بوکی درمیومد به نام صلح و آرامش بین ایران و اسرائیل
و کلی جمله "we love you" و از این حرفا ....
بعد میرسیم به چند هفته پیش که نتانیاهو رفت کنگره برای سخنرانی و جو طوری بود که فیس بوک و
توییتر پر شده بود از فحشهای آبدار و کشدار و خداحافظی ها با نوامیس #نتانیاهو
خنده داره ! یعنی ساده ترین تفسیر اینه موقعی که برامون مسلم بود حمله میکنه خودمون رو مظلوم
و مهربون نشون دادیم ، و وقتی که دیدیم حمله نمیکنه فحاشی رو در دستور کار داشتیم !
در حالیکه اصن ضرر و نفعی هم شامل ما نمیشه ، نه نتایناهو تقصیر داشته ، و اصن او نبوده که
در این همه سال خرج نیروگاه کرده باشه ، یا هزینه جنگ سوریه رو داده باشه ، یا حماس و ....
رو خرجشون رو بده ، اون نبوده که احمدی نژاد رو هشت سال بشونه در مسند ریاست جمهوری!
او منافع کشور خودش رو در خطر میدیده ...
و بعد میرسیم به امروز یه هفته خبر لحظه به لحظه از مذاکره و ناهار خوردن و قدم زدن و .... در
#لوزان سوییس که از روز اول هم تو بوق و کرنا بود که توافق میشه !
یعنی اینا بعد دوازده سال آزگار توی همین چند روز به این نتیجه میرسن که تازه میخوان در چه
چهارچوبی اصن چونه بزنن !!!!
بعد چشمم میخوره به مقاله نیک آهنگ کوثر و میبینم اونم همین جوری قضیه رو میبینه . او هم
به درستی میگه که
"یک روز رفسنجانی «سردار سازندگی»شان است و امروز قاسم سلیمانی، «سردار
عارف»؛
چشمها روی مرگ هزاران هزار کودک سوری میبندند و دزدیهای دوران
هاشمی و خاتمی را نادیده
میگیرند...
مسالهی دردناک این است که چنین نوابغی، همچون نینواز هاملین، هزاران
هزار نفر را
به سمت خود میکشانند و به درون چاه میبرند. عیب تنها از آنها
نیست، از مخاطبانی است که انگار
از اندیشیدن دست کشیدهاند."
برگردیم سال 58 و نتیج گیری کنیم
یه دوستی تو توییتر نوشته بود که سال پنجاه و هشت فقط یک ممیز هشت دهم درصد باشعور بودن
که به جمهوری اسلامی رای ندادن ؛ یادی کنیم از اونها !!!
نکته جالب اینه که اون نود و هشت در صد به چیزی رای دادن که حتی قانون اساسی هم نداش
یعنی کلا به هوا رای دادن ؛ براشون شاید فرقی نمیکرده اصولا!
بعد دوست دیگه ای نوشت که الانم همون 1.8 در صد هستن بقیه کماکان توی یه طیفی از خامنه ای
تا احمدی نژاد و خاتمی و رفسنجانی و موسوی و .... خودشون رو منطبق میکنن با نظام !
نتیجه اینکه :
یک-به غیر از نظام ولایی و لابی های اقماریش در سرتاسر دنیا و سیستم اطلاعاتی و غیره
گویا یه سری رسانه و تعداد قابل توجهی ژورنالیست یا روزنامه نگار هم اگر نه با نظام ولی علنا
در جهت منافع نظام قلم میزنند و سخن میرانند!
دو-مردم خوشحالی داریم که کلا هر اتفاقی بیفته فارق از نتیجه عملی براشون به کف خیابونها میان
بوق زده و رقص و پایکوبی کرده و مرتضی پاشایی هم گوش میکنند خیلی سفت !