اینکه انتخاباتی مثل انتخابات اسفند را با فرض اینکه اصولا بشود اسم انتخابات را بر آن نهاد؛ بتواند هموار کننده مسیر دموکراسی در ایران باشد و یا حداقل در بهترین حالت بازگشتی به سال هفتاد و شش باشد ؛ مسئله ایست که تنها گذشت زمان قادر به پاسخگویی به آن است. در غیر اینصورت تمام خوش بینی ها و بدبینی های ما چیزی را نه اضافه خواهد کرد و نه کم.
اما چند نکته وجود دارد که باعث میشود که من جزء دسته بدبین ها قرار بگیرم.
بزرگترین مسئله ای که وجود دارد و کمتر کسی هم اتفاقا به آن پرداخته است و یا در بدترین حالت سعی میشود که آن را کمرنگ جلوه داد این است که اصولا بر طبق آمار خود جمهوری اسلامی هم نیمی از جمعیت تهران و حدود چهل درصد از کل کشور اصولا در این بازی نظام شرکت نکرده بودند. خوب با توجه به آراء تهران به عنوان پایتخت باید نتیجه گرفت که تقریبا کل تهران مخالف حکومت و وضعیت فعلی است و اگر آن چهل درصد را با سی درصد حدودی آرا برای نمایندگان نزدیک به دولت جمع بزنیم باز هم نتیجه این است که هفتاد درصد مردم ایران اصولا مخالف حاکمان فعلی جامعه شان هستند.
بزرگترین خطای بسیاری این است که این جمعیت بزرگ رای ندهنده که وزنه بسیار مهمی در اینگونه فرایندهای انتخاباتی به شمار می آیند را (به قول دیرین دیرین) به هیچ انگاشته و بعضا انگشت اتهام را به سمت این گروه گرفته که مثلا در سال فلان با عدم حضورتان باعث شدید که احمدی نژاد سرکار بیاید و بر سر مملکت آن بیاید که شاهد بودیم. دو نکته ؛ اول اینکه این گروه فراموش کرده اند که زمانی بود که هاشمی رفسنجانی سی میشد ( و بلکه بیشتر) و جماعت به اصطلاح اصلاح طلب و روشن فکر مذهبی و غیره خوشحال. چه بسا اخلاق حسنه حدادعادل باعث شود که دفعه بعد این گروه همتی مضاعف کرده و تا نشاندن حدادعادل بر سر کرسی قدرت از پا ننشینند.
دوم اینکه اصولا اینکه یک نفر نخواهد به نظام فعلی کشورش پایبند بوده و در هر انتخابات مهندسی شده ای با هر درجه ای از رد صلاحیت و سانسور تن در بدهد از حقوق اولیه او است و هیچ جای دنیا کسی به زور در انتخابات به هر شکل آن به زور شرکت نمیکند به جز احتمالا چند کشور که یکی از آنها قطعا ایران است.
مسئله دیگر اینکه اگر فرض را بر اصلاح طلبی یا حتی اعتدال هم بگذاریم و بگوییم آری این همان مسیر دموکراسی است ، واقعا کسی وجود دارد که بتواند امروز بیاید و بتواند اصلاح طلبی را تعریف کرده و مرزهای آن را مشخص کند. خوب اگر قرار به این است که در هر شرایطی در انتخابات شرکت کرد و به هر خفتی تن در داد و اسم قاتلین و آمرین قتل شهروندان در لیست خود گنجاند که فقط به قدرت رسید، یا سیاستهای دولت را تقویت کرد، این اصلاح یا رفرم چیست.
موضوع اصلی این است که به قولی ما حصل اعدامهای دهه شصت و قتلهای دهه هفتاد و سرکوب های دهه هشتاد خورشید این است که ما در دهه نود به ما قبل تاریخ بازگردیم و تمام تعاریف و ارزشها و دستاوردهای حالا چه بشری ، چه تاریخی و حتی آنچه که در طول سی و هفت سال گذشته اتفاق افتاده به صفر میل کند و خوش بینانه باید بنشینیم که آیا به فرض ماحصل خبرگانی که اصولا ماهیتش از لحاظ دموکراتیک مشخص نیست آیا قادر به عزل مثلا رهبری است یا اینکه مجلس جدید قادر خواهد بود که با جمبل و جادو اوضاع اقتصادی مملکت را از این رو به آن رو کند.
حتی اگر سفره مردم بهانه ای باشد که خودمان را راضی کنیم به این حرفها، دستگیری سربازان آمریکایی در آستانه توافق هسته ای و دستگیری دو پدر و پسری(نمازی ها) که دست بر قضا همدست حکومت ایران هستند ، یک سیگنال بیشتر ندارد و آن این است که سپاه و دفتر و دستک اجازه نفوذ به کسی را نخواهند داد. من البته سعی میکنم مثل شما که به وضع پیش رو خوشبین باشم اما به هرحال این واقعیتی است که اصولا سرمایه گذاری خارجی در ایران ریسک بالایی دارد و تقریبا تمام قراردادهایی که بین جمهوری اسلامی و چند کشور ثبت شده قرار داد فروش است که این تقریبا به معنای ماندن پولهای بلوکه شده در همان کشورها است. سپاه پا از منافع نفتی پس نخواهد کشید و صنایع خودرو سازی توان رقابت جهانی ندارد. الباقی صنایع هم اگر نگوییم ورشکسته ، تقریبا از پا افتاده اند.
ایران حتی با این انتخابات و حتی با توافق هسته ای و حتی با مثلا قرارداد خرید ایرباس ، از لحاظ تمام آزادیهای انسانی مانند آزادی قانونی (اجتماعی و سیاسی)، مذهبی ، تشکلهای مدنی، روابط، تجارت و کسب و کار و غیره کماکان در بین صد و پنجاه و دو کشور جهان ؛ رتبه آخر را دارد. سوال این است که آیا آزموده را آزمودن خطاست و یا اینکه می باید خوش بین بود؟
تاریخ پاسخ میدهد...
اما چند نکته وجود دارد که باعث میشود که من جزء دسته بدبین ها قرار بگیرم.
بزرگترین مسئله ای که وجود دارد و کمتر کسی هم اتفاقا به آن پرداخته است و یا در بدترین حالت سعی میشود که آن را کمرنگ جلوه داد این است که اصولا بر طبق آمار خود جمهوری اسلامی هم نیمی از جمعیت تهران و حدود چهل درصد از کل کشور اصولا در این بازی نظام شرکت نکرده بودند. خوب با توجه به آراء تهران به عنوان پایتخت باید نتیجه گرفت که تقریبا کل تهران مخالف حکومت و وضعیت فعلی است و اگر آن چهل درصد را با سی درصد حدودی آرا برای نمایندگان نزدیک به دولت جمع بزنیم باز هم نتیجه این است که هفتاد درصد مردم ایران اصولا مخالف حاکمان فعلی جامعه شان هستند.
بزرگترین خطای بسیاری این است که این جمعیت بزرگ رای ندهنده که وزنه بسیار مهمی در اینگونه فرایندهای انتخاباتی به شمار می آیند را (به قول دیرین دیرین) به هیچ انگاشته و بعضا انگشت اتهام را به سمت این گروه گرفته که مثلا در سال فلان با عدم حضورتان باعث شدید که احمدی نژاد سرکار بیاید و بر سر مملکت آن بیاید که شاهد بودیم. دو نکته ؛ اول اینکه این گروه فراموش کرده اند که زمانی بود که هاشمی رفسنجانی سی میشد ( و بلکه بیشتر) و جماعت به اصطلاح اصلاح طلب و روشن فکر مذهبی و غیره خوشحال. چه بسا اخلاق حسنه حدادعادل باعث شود که دفعه بعد این گروه همتی مضاعف کرده و تا نشاندن حدادعادل بر سر کرسی قدرت از پا ننشینند.
دوم اینکه اصولا اینکه یک نفر نخواهد به نظام فعلی کشورش پایبند بوده و در هر انتخابات مهندسی شده ای با هر درجه ای از رد صلاحیت و سانسور تن در بدهد از حقوق اولیه او است و هیچ جای دنیا کسی به زور در انتخابات به هر شکل آن به زور شرکت نمیکند به جز احتمالا چند کشور که یکی از آنها قطعا ایران است.
مسئله دیگر اینکه اگر فرض را بر اصلاح طلبی یا حتی اعتدال هم بگذاریم و بگوییم آری این همان مسیر دموکراسی است ، واقعا کسی وجود دارد که بتواند امروز بیاید و بتواند اصلاح طلبی را تعریف کرده و مرزهای آن را مشخص کند. خوب اگر قرار به این است که در هر شرایطی در انتخابات شرکت کرد و به هر خفتی تن در داد و اسم قاتلین و آمرین قتل شهروندان در لیست خود گنجاند که فقط به قدرت رسید، یا سیاستهای دولت را تقویت کرد، این اصلاح یا رفرم چیست.
موضوع اصلی این است که به قولی ما حصل اعدامهای دهه شصت و قتلهای دهه هفتاد و سرکوب های دهه هشتاد خورشید این است که ما در دهه نود به ما قبل تاریخ بازگردیم و تمام تعاریف و ارزشها و دستاوردهای حالا چه بشری ، چه تاریخی و حتی آنچه که در طول سی و هفت سال گذشته اتفاق افتاده به صفر میل کند و خوش بینانه باید بنشینیم که آیا به فرض ماحصل خبرگانی که اصولا ماهیتش از لحاظ دموکراتیک مشخص نیست آیا قادر به عزل مثلا رهبری است یا اینکه مجلس جدید قادر خواهد بود که با جمبل و جادو اوضاع اقتصادی مملکت را از این رو به آن رو کند.
حتی اگر سفره مردم بهانه ای باشد که خودمان را راضی کنیم به این حرفها، دستگیری سربازان آمریکایی در آستانه توافق هسته ای و دستگیری دو پدر و پسری(نمازی ها) که دست بر قضا همدست حکومت ایران هستند ، یک سیگنال بیشتر ندارد و آن این است که سپاه و دفتر و دستک اجازه نفوذ به کسی را نخواهند داد. من البته سعی میکنم مثل شما که به وضع پیش رو خوشبین باشم اما به هرحال این واقعیتی است که اصولا سرمایه گذاری خارجی در ایران ریسک بالایی دارد و تقریبا تمام قراردادهایی که بین جمهوری اسلامی و چند کشور ثبت شده قرار داد فروش است که این تقریبا به معنای ماندن پولهای بلوکه شده در همان کشورها است. سپاه پا از منافع نفتی پس نخواهد کشید و صنایع خودرو سازی توان رقابت جهانی ندارد. الباقی صنایع هم اگر نگوییم ورشکسته ، تقریبا از پا افتاده اند.
ایران حتی با این انتخابات و حتی با توافق هسته ای و حتی با مثلا قرارداد خرید ایرباس ، از لحاظ تمام آزادیهای انسانی مانند آزادی قانونی (اجتماعی و سیاسی)، مذهبی ، تشکلهای مدنی، روابط، تجارت و کسب و کار و غیره کماکان در بین صد و پنجاه و دو کشور جهان ؛ رتبه آخر را دارد. سوال این است که آیا آزموده را آزمودن خطاست و یا اینکه می باید خوش بین بود؟
تاریخ پاسخ میدهد...
تنها راه نجات ایران آزادی و دموکراسی حقیقی است.
پاسخحذف