مرگ نسبتا ناگهانی علی اکبر هاشمی رفسنجانی در سن هشتاد و دو سالگی فضای اجتماعی ایران و البته سیاسی را ملتهب کرده و در بهتی عمیق به تعبیری فرو برده است. بسیاری آینده ایران پس از او را ترسناک توصیف میکنند و عده دیگری هم ناراضی اند که فردی مثل او بدون محاکمه در یک دادگاه عادلانه دار فانی را وداع گفته است. فکر میکنم صحبتها و اظهار نظرهای فراوانی شده و من فقط به ذکر چند نکته بسنده میکنم :
یک- #هاشمی_رفسنجانی دست کم دو بُعد دارد یکی آن بود و هست که مردم میدیدند و میگفتند و یکی دیگر آن بود که خودش دوست میداشت . نزدیکانش او را آیت الله صدا میزدند و جناح مقابل و آگاهان به مسائل او را شیخ و حجت الاسلام خطاب میکردند. او خودش را سردارسازندگی مینامید در حالیکه دیگران در بهترین حالت لقب عالیجناب سرخپوش را در قضیه قتل های زنجیره ای به وی داده بودند. اکبرشاه و کوسه از دیگر لقب های او بودند که اولی حکایت از ثروت او و دومی با ایهام هم به چهره اش و هم به روش سیاسی او برمیگشت.
دو- مسئله توازن قوا که البته برای من بیشتر جنبه طنز دارد (به دلایل مختلف) به هم خواهد خورد. جریان موسوم به اصلاحات که پدرهای معنوی فراوانی از جمله خوئینی ها را داشته ؛ یک وزنه سنگین در سیاست را از دست داده است. موسوی و کروبی را در حصر دارد. خاتمی که کلا ممنوع است و عارف هم که اصولا با سکوت سنگین قبرستانی اش کاری از پیش نخواهد برد و عملا فضای مثلا لطیف شده از بین خواهد رفت و اگر روحانی هم به ترتیبی یا حذف شود یا به سمت اصولگرایی متمایل شود ؛ میتوان گفت که پرونده اصلاحات بسته شد. البته اصلاحطلبان کاملا این پتانسیل را دارند که مثلا مصباح یزدی را به عنوان پدر معنوی برگزینند و به مسیر زیگزاگی خویش ادامه دهند.
سه- سید علی خامنه ای که همواره در کلام و در عمل مانع تضعیف نهادهایی مانند سپاه و بسیج و شورای نگهبان شده است ؛ عملا حریف قدری را برای به چالش کشیدن سیاستهایش ندارد و با حذف روحانی از جریان انتخابات به راحتی میتواند کشور را در مسیر تقابل کامل با غرب ، عربستان و اسرائیل ببرد. به هر حال هاشمی در میان رهبران جهان عرب نفوذی قابل انکار داشت و البته هاشمی یکی از تئوریسین های ارتباط مجدد با آمریکا نیز بود. به هر حال در مقام مقایسه رهبر کره شمالی چندگام از رهبر جمهوری اسلامی جلوتر است و به تهدید شماره یک علیه ایالات متحده و متحدانش در شرق آسیا و شبه جزیره کره تبدیل شده است.
چهار- هاشمی یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بوده که در تمام جریانات در بالاترین سطوح از شورای انقلاب اسلامی تا همه کاره بودن در جنگ ؛ از قضیه #منتظری تا داستان همین آقای خامنه ای ، از مجلس شورای اسلامی تا ریاست جمهوری و از خبرگان و مصلحت نظام بوده و طبیعی است که مسئول مستقیم و غیر مستقیم بسیاری از اتفاقات ؛ از جمله جام زهر معروف ، قتل دگراندیشان و فعالان سیاسی در ایران و خارج از کشور و ... بوده و هست و شاید تنها نکته مثبتی که بعضی از آن برای تطهیر کامل هاشمی استفاده میکنند ، زاویه گرفتن هاشمی با خامنه ای و چرخش به سمت مردم در جریان انتخابات سال 88 بود که به نظر شخصی من این بیشتر به تضاد منافع او با فردی چون محمود احمدی نژاد برمیگشت تا دلسوزی برای مردم ، درست ده سال همین هاشمی دانشجویان و معترضان جریان کوی دانشگاه را #الوات خواند که شاید اولین و آخرین بار در اردوگاه اصولگرایان نبوده و گوسفند و خس و خاشاک را نیز در کارنامه دارند.
پنج- غم بزرگی نخواهد بود از دست دادن هاشمی؛ جمهوری اسلامی در مجموعه اش این مسیر را آمده و مملکت را به این وضعیت رسانده است و با هاشمی یا بدون او این نظام روزهای تاریک تری را برای ایران از پیش رغم زده است. من برای آرش صادقی ها ناراحت هستم و کمبود آنها را جبران ناپذیر میدانم. البته برایم قابل درک است که آن مجموعه داخلی و خارجی که در سمت هاشمی نشین #سفره_انقلاب سهمی داشته اند امروز نگران منافع افتاده اند و عزادار هستند که به هر حال #استوانه نظام را از دست داده اند ، اما اوضاع برای خانواده های داغ دیده دهه شصت و مقتولان قتلهای زنجیره ای دهه هفتاد اوضاع طور دیگری است. ملت ما خوشبختی خودش را حدود چهل سال پیش با این مصیبت عوض کرده است. ایرانی بهتر است به حال خودش غصه بخورد تا ماتم برای هاشمی و آینده ای نامعلوم!
یک- #هاشمی_رفسنجانی دست کم دو بُعد دارد یکی آن بود و هست که مردم میدیدند و میگفتند و یکی دیگر آن بود که خودش دوست میداشت . نزدیکانش او را آیت الله صدا میزدند و جناح مقابل و آگاهان به مسائل او را شیخ و حجت الاسلام خطاب میکردند. او خودش را سردارسازندگی مینامید در حالیکه دیگران در بهترین حالت لقب عالیجناب سرخپوش را در قضیه قتل های زنجیره ای به وی داده بودند. اکبرشاه و کوسه از دیگر لقب های او بودند که اولی حکایت از ثروت او و دومی با ایهام هم به چهره اش و هم به روش سیاسی او برمیگشت.
دو- مسئله توازن قوا که البته برای من بیشتر جنبه طنز دارد (به دلایل مختلف) به هم خواهد خورد. جریان موسوم به اصلاحات که پدرهای معنوی فراوانی از جمله خوئینی ها را داشته ؛ یک وزنه سنگین در سیاست را از دست داده است. موسوی و کروبی را در حصر دارد. خاتمی که کلا ممنوع است و عارف هم که اصولا با سکوت سنگین قبرستانی اش کاری از پیش نخواهد برد و عملا فضای مثلا لطیف شده از بین خواهد رفت و اگر روحانی هم به ترتیبی یا حذف شود یا به سمت اصولگرایی متمایل شود ؛ میتوان گفت که پرونده اصلاحات بسته شد. البته اصلاحطلبان کاملا این پتانسیل را دارند که مثلا مصباح یزدی را به عنوان پدر معنوی برگزینند و به مسیر زیگزاگی خویش ادامه دهند.
سه- سید علی خامنه ای که همواره در کلام و در عمل مانع تضعیف نهادهایی مانند سپاه و بسیج و شورای نگهبان شده است ؛ عملا حریف قدری را برای به چالش کشیدن سیاستهایش ندارد و با حذف روحانی از جریان انتخابات به راحتی میتواند کشور را در مسیر تقابل کامل با غرب ، عربستان و اسرائیل ببرد. به هر حال هاشمی در میان رهبران جهان عرب نفوذی قابل انکار داشت و البته هاشمی یکی از تئوریسین های ارتباط مجدد با آمریکا نیز بود. به هر حال در مقام مقایسه رهبر کره شمالی چندگام از رهبر جمهوری اسلامی جلوتر است و به تهدید شماره یک علیه ایالات متحده و متحدانش در شرق آسیا و شبه جزیره کره تبدیل شده است.
چهار- هاشمی یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بوده که در تمام جریانات در بالاترین سطوح از شورای انقلاب اسلامی تا همه کاره بودن در جنگ ؛ از قضیه #منتظری تا داستان همین آقای خامنه ای ، از مجلس شورای اسلامی تا ریاست جمهوری و از خبرگان و مصلحت نظام بوده و طبیعی است که مسئول مستقیم و غیر مستقیم بسیاری از اتفاقات ؛ از جمله جام زهر معروف ، قتل دگراندیشان و فعالان سیاسی در ایران و خارج از کشور و ... بوده و هست و شاید تنها نکته مثبتی که بعضی از آن برای تطهیر کامل هاشمی استفاده میکنند ، زاویه گرفتن هاشمی با خامنه ای و چرخش به سمت مردم در جریان انتخابات سال 88 بود که به نظر شخصی من این بیشتر به تضاد منافع او با فردی چون محمود احمدی نژاد برمیگشت تا دلسوزی برای مردم ، درست ده سال همین هاشمی دانشجویان و معترضان جریان کوی دانشگاه را #الوات خواند که شاید اولین و آخرین بار در اردوگاه اصولگرایان نبوده و گوسفند و خس و خاشاک را نیز در کارنامه دارند.
پنج- غم بزرگی نخواهد بود از دست دادن هاشمی؛ جمهوری اسلامی در مجموعه اش این مسیر را آمده و مملکت را به این وضعیت رسانده است و با هاشمی یا بدون او این نظام روزهای تاریک تری را برای ایران از پیش رغم زده است. من برای آرش صادقی ها ناراحت هستم و کمبود آنها را جبران ناپذیر میدانم. البته برایم قابل درک است که آن مجموعه داخلی و خارجی که در سمت هاشمی نشین #سفره_انقلاب سهمی داشته اند امروز نگران منافع افتاده اند و عزادار هستند که به هر حال #استوانه نظام را از دست داده اند ، اما اوضاع برای خانواده های داغ دیده دهه شصت و مقتولان قتلهای زنجیره ای دهه هفتاد اوضاع طور دیگری است. ملت ما خوشبختی خودش را حدود چهل سال پیش با این مصیبت عوض کرده است. ایرانی بهتر است به حال خودش غصه بخورد تا ماتم برای هاشمی و آینده ای نامعلوم!