جهانی سازی تعاریف مختلفی دارد و همینطور ابعاد مختلفی از جمله سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد و صد البته ویژگیهای چندگانه ای دارد که بتوان پدیده ای را که از سالها پیش، آغاز شده و تا امروز ادامه داشته را جهانی سازی یا جهانی شدن نامید. اما به هر حال این قضیه لااقل در سطح تعریف شروع شده و بعضا انواع اقسام ائتلاف ها و مشارکت ها در سطوح منطقه ای و جهانی شکل گرفت. پیمان ناتو، اتحادیه اروپا، شورای امنیت، سازمان ملل، اتحادیه عرب، پیمان شانگهای و غیره نمونه هایی از این دست میباشند. صد البته انواع دیگری از ارتباطات نیز وجود دارد که از سازمانهای غیررسمی مرتبط با تئوری توطئه گرفته تا ارتباطاتی مثل ارتباطات جمهوری اسلامی با حزب الله لبنان و حماس ابعاد این همه گیر را بیش از پیش گسترش میدهد.
خروج بریتانیا از اروپا یا همان برکسیت که با برتری نسبی توسط ساکنان بریتانیا به تایید رسید بلندترین زنگ خطر بود برای جهانی سازی. جهانی سازی در تئوری کارشناسان فرآیندی است که در آن مردم جهان در زمینی واحد بازی میکنند. همه رویدادها به هم مرتبط است و هیچ حادثه ای کم اهمیت تر از دیگری نیست. گسترش ارتباطات دولتها را در بردارد و قومیت و به تبعیت از آن ملیت کمرنگ تر میشود و توسعه همگانی را به همراه دارد. تعریف قشنگی است اما نتیجه ؟
خوب در سایه این جهانی سازی شرکت های بزرگ و کوچک سرمایه گذاری خود را در اینجا و آنجا آغاز کردند و دیگر کالایی خاص متعلق به کشوری خاص نبود( نوکیا مثالی از این دست است ) شرکتهای چند ملیتی و شرکای بیشتر، پول و سرمایه بیشتر و کارگر ارزان تر و الی آخر. در واقع گویا روند جهانی سازی بیشتر به شرکتها و غول های صنعت و تولید مربوط میشد و البته در ارتباط با سرعت پیشرفت تکنولوژی. خوب مهاجرت این شرکتها به این طرف و آن طرف قوانین این شرکت ها را به این طرف و آن طرف باید میبرد. حقوق برابر، حق کار مساوی برای زن و مرد، رقابت سالم شرکتها، تعرفه و هزار و یک چیز دیگر.باز هم در تعریف زیبا و اما نتیجه ؟
این ضعف ابتدا در جنگ آمریکا و بریتانیا علیه عراق دوران صدام حسین مشهود شد. فرانسه رسما جلوی یکی از نزدیکترین شرکایش در عرصه بین المللی ایستاد و روسیه نیز خوشنود نبود چه بسا منافعی در عراق داشتند که با جنگ مختل میشد. رکود اقتصادی جهانی این شکاف را بیشتر کرد. کشورهایی چون ایرلند، یونان، پرتغال و حتی اسپانیا و ایسلند ضرباتی مشهود خوردند و سایر دول اروپایی باید کمکشان میکرد که اقتصاد شکننده شان سرپا بماند. فقر قاره سیاه را در مینوردید و دول غربی از پذیرش موج پناهجویان گرسنه که ریسک غرق شدن در دریا را به جان میخریدند، سر باز میزدند. حتی آنها که پذیرش میشدند نیز با چالش زندگی در این کشورها به لحاظ ورود به بازار کار را داشتند. جهت گیری های غلط دولت اوباما در مورد جنبش های ایران، مصر و لیبی و سوریه و نیز دست دست کردن اروپاییها با گسترش موج اسلامی خاورمیانه تنش های جهانی را دامن زد.
کنار کشیدن بریتانیا نیز ختم قائله نبود. اسکاتلند زمزمه های جدایی سر میدهد چه بسا محصولات تولیدی فراوانی دارند که برای فروش آنها به مشکل برخواهند خورد. خاورمیانه در جنگ های نیابتی به چند تکه غیر رسمی تقسیم شده. ایران عراق و سوریه را دارد و نیم نگاهی به یمن و لبنان و بحرین دارد. سنی ها که خودشان هزار و یک جور دولت اسلامی تشکیل داده اند و ترکیه ای که تاکنون سعی داشت که سکولار بودن خود را به رخ منطقه بکشد فعلا ملغمه ای شده برای خودش. با روسیه و اسرائیل بد میشود و بعد دست به بهبود میخواهد بزند؛ کودتا میشود که بیشتر به شوخی بود و بعد پاکسازی از بالا و پایین. چهارده هزار تن تاکنون دستگیر شده اند و سربازان بیخبری که داعشی های ترکیه سلاخی شان کرد. و البته لشکرکشی خیابانی در عصر مدرن گویا لااقل تا جمعه به قوت خودش باقی خواهد ماند. و البته ترورهای بروکسل ، نیس، اورلاندو و استانبول و انفجارهای مدینه و بغداد و بنگلادش و ....
ترورها نشان از این دارد که این افراد در جامعه اروپا و آمریکا نتوانسته اند ادغام شوند و فرهنگ اروپایی و امریکایی در آنها نفوذی نکرده است و حتی تکنولوژی و اینترنت و موبایل را هم به روش خودشان استفاده میکنند و نه در جهت یکپارچه شدن. رهبر جمهوری اسلامی نگران نفوذ است. عربستان ساز خودش را میزند و ترکیه نیز، اسرائیل نگران امنیتش است. اروپایی ها نگران ترور و بودجه شان و امریکا نگران دو دستگی و افزایش خشونت ها. درهای کشورهایی چون نروژ و دانمارک به روی پناهجویان بسته میشود و آنچه که گسترش میابد نفرت است و آنچه که تقویت میشود ناسیونالیسم است. در شعار انتخاباتی و در دست گرفتن قدرت، تحریک احساسات میهن پرستانه و قومیتی کاربرد فراوانی پیدا کرده است. ملت سرافراز ایران که هر مقام جمهوری اسلامی در وقت انتخابات سر میدهد؛ شعار معروف دونالد ترامپ، اردوغان، احزاب راست اروپایی و غیره.
به نظر می آید همان اقتصادی که سبب به هم پیوستن اروپایی ها شده بود همان منفکشان کند؛ اختلافات دیرینه و کینه های کهنه در خاورمیانه که در سایه رقابت برای همکاری های اقتصادی با غرب کمرنگ شده بود تا مدتها خاورمیانه را در آتش جنگ و خرابی بسوزاند. همانطور که روسیه و آمریکا وارد رقابتهایی نظیر جنگ سرد شده اند و مهره چینی و یارگیری میکنند. شاید اگر دونالد ترامپ به پیروزی انتخاباتی برسد و بتواند در قامت رییس جمهور صنایع را به خاک این کشور بازگرداند میتوان تصور کرد که همه چیز به روز اول برمیگردد. شاید برای قضاوت زود است اما چنین به نظر میرسد که جهانی سازی به پایان خود نزدیک شده است.
خروج بریتانیا از اروپا یا همان برکسیت که با برتری نسبی توسط ساکنان بریتانیا به تایید رسید بلندترین زنگ خطر بود برای جهانی سازی. جهانی سازی در تئوری کارشناسان فرآیندی است که در آن مردم جهان در زمینی واحد بازی میکنند. همه رویدادها به هم مرتبط است و هیچ حادثه ای کم اهمیت تر از دیگری نیست. گسترش ارتباطات دولتها را در بردارد و قومیت و به تبعیت از آن ملیت کمرنگ تر میشود و توسعه همگانی را به همراه دارد. تعریف قشنگی است اما نتیجه ؟
خوب در سایه این جهانی سازی شرکت های بزرگ و کوچک سرمایه گذاری خود را در اینجا و آنجا آغاز کردند و دیگر کالایی خاص متعلق به کشوری خاص نبود( نوکیا مثالی از این دست است ) شرکتهای چند ملیتی و شرکای بیشتر، پول و سرمایه بیشتر و کارگر ارزان تر و الی آخر. در واقع گویا روند جهانی سازی بیشتر به شرکتها و غول های صنعت و تولید مربوط میشد و البته در ارتباط با سرعت پیشرفت تکنولوژی. خوب مهاجرت این شرکتها به این طرف و آن طرف قوانین این شرکت ها را به این طرف و آن طرف باید میبرد. حقوق برابر، حق کار مساوی برای زن و مرد، رقابت سالم شرکتها، تعرفه و هزار و یک چیز دیگر.باز هم در تعریف زیبا و اما نتیجه ؟
این ضعف ابتدا در جنگ آمریکا و بریتانیا علیه عراق دوران صدام حسین مشهود شد. فرانسه رسما جلوی یکی از نزدیکترین شرکایش در عرصه بین المللی ایستاد و روسیه نیز خوشنود نبود چه بسا منافعی در عراق داشتند که با جنگ مختل میشد. رکود اقتصادی جهانی این شکاف را بیشتر کرد. کشورهایی چون ایرلند، یونان، پرتغال و حتی اسپانیا و ایسلند ضرباتی مشهود خوردند و سایر دول اروپایی باید کمکشان میکرد که اقتصاد شکننده شان سرپا بماند. فقر قاره سیاه را در مینوردید و دول غربی از پذیرش موج پناهجویان گرسنه که ریسک غرق شدن در دریا را به جان میخریدند، سر باز میزدند. حتی آنها که پذیرش میشدند نیز با چالش زندگی در این کشورها به لحاظ ورود به بازار کار را داشتند. جهت گیری های غلط دولت اوباما در مورد جنبش های ایران، مصر و لیبی و سوریه و نیز دست دست کردن اروپاییها با گسترش موج اسلامی خاورمیانه تنش های جهانی را دامن زد.
کنار کشیدن بریتانیا نیز ختم قائله نبود. اسکاتلند زمزمه های جدایی سر میدهد چه بسا محصولات تولیدی فراوانی دارند که برای فروش آنها به مشکل برخواهند خورد. خاورمیانه در جنگ های نیابتی به چند تکه غیر رسمی تقسیم شده. ایران عراق و سوریه را دارد و نیم نگاهی به یمن و لبنان و بحرین دارد. سنی ها که خودشان هزار و یک جور دولت اسلامی تشکیل داده اند و ترکیه ای که تاکنون سعی داشت که سکولار بودن خود را به رخ منطقه بکشد فعلا ملغمه ای شده برای خودش. با روسیه و اسرائیل بد میشود و بعد دست به بهبود میخواهد بزند؛ کودتا میشود که بیشتر به شوخی بود و بعد پاکسازی از بالا و پایین. چهارده هزار تن تاکنون دستگیر شده اند و سربازان بیخبری که داعشی های ترکیه سلاخی شان کرد. و البته لشکرکشی خیابانی در عصر مدرن گویا لااقل تا جمعه به قوت خودش باقی خواهد ماند. و البته ترورهای بروکسل ، نیس، اورلاندو و استانبول و انفجارهای مدینه و بغداد و بنگلادش و ....
ترورها نشان از این دارد که این افراد در جامعه اروپا و آمریکا نتوانسته اند ادغام شوند و فرهنگ اروپایی و امریکایی در آنها نفوذی نکرده است و حتی تکنولوژی و اینترنت و موبایل را هم به روش خودشان استفاده میکنند و نه در جهت یکپارچه شدن. رهبر جمهوری اسلامی نگران نفوذ است. عربستان ساز خودش را میزند و ترکیه نیز، اسرائیل نگران امنیتش است. اروپایی ها نگران ترور و بودجه شان و امریکا نگران دو دستگی و افزایش خشونت ها. درهای کشورهایی چون نروژ و دانمارک به روی پناهجویان بسته میشود و آنچه که گسترش میابد نفرت است و آنچه که تقویت میشود ناسیونالیسم است. در شعار انتخاباتی و در دست گرفتن قدرت، تحریک احساسات میهن پرستانه و قومیتی کاربرد فراوانی پیدا کرده است. ملت سرافراز ایران که هر مقام جمهوری اسلامی در وقت انتخابات سر میدهد؛ شعار معروف دونالد ترامپ، اردوغان، احزاب راست اروپایی و غیره.
به نظر می آید همان اقتصادی که سبب به هم پیوستن اروپایی ها شده بود همان منفکشان کند؛ اختلافات دیرینه و کینه های کهنه در خاورمیانه که در سایه رقابت برای همکاری های اقتصادی با غرب کمرنگ شده بود تا مدتها خاورمیانه را در آتش جنگ و خرابی بسوزاند. همانطور که روسیه و آمریکا وارد رقابتهایی نظیر جنگ سرد شده اند و مهره چینی و یارگیری میکنند. شاید اگر دونالد ترامپ به پیروزی انتخاباتی برسد و بتواند در قامت رییس جمهور صنایع را به خاک این کشور بازگرداند میتوان تصور کرد که همه چیز به روز اول برمیگردد. شاید برای قضاوت زود است اما چنین به نظر میرسد که جهانی سازی به پایان خود نزدیک شده است.