گلشیفته فراهانی ، کیومرث ملک مطیعی ، مینا لاکانی ، صدف طاهریان ، چکامه چمن ماه ، حتی رابعه اسکویی و در روزهای اخیر بهارک صالح نیا ؛ مهدی موسوی و فاطمه اختصاری ،هیلا صدیقی ، مهدی و حسین رجبیان و یوسف عمادی و تعداد زیادی اسم دیگر از تعداد زیادی بازیگر ، نویسنده ، اهنگساز ، خواننده ، شاعر و هرگونه هنرمندی از هر طیف سیاسی و غیر سیاسی ؛ این اسامی امروز یا در بازداشت هستند و یا به قید وثیقه آزاد ، یا متواری تا رسیدن به کشور امن و یا در کشوری دیگر مشغول زندگی . برخی مثل گلشیفته و یا شاهین نجفی که بیشتر اهل خطر کردن هستند به شهرتی رسیده اند و برخی دیگر درگیر مشکلات غربت نشینی شده اند و از یادها هم رفته اند.
اما آنچه من را به نوشتن این مطلب وادار کرده ، این بود که موج این خروجهای خواسته و ناخواسته از کشور و همزمان دستگیری هنرمندان درست در زمانی اتفاق افتاده که پرونده فعالیتهای مشکوک هسته ای جمهوری اسلامی بسته شده و تحریم ها برداشته شده است . زندانیان یا به بیان دیگر گروگان ها معامله شده اند. ردصلاحیتهای کمتر خودیها هم انجام شده .
شاید بد نباشد به یاد بیاوریم که درست شش سال پیش هم درست در بحبوحه انتخابات و انتصابات و هر چه که اسمش بوده و هست ، یک گروهی به جای درگیر شدن در مسائل سیاسی و پشت پرده و غیره ، چمدان بسته و جلای وطن کردند. مجتبی واحدی یک نمونه خیلی خوب از این موج مهاجرتها بود.گویا سیاسیون و نخبگان و فعالین و انهایی که ستادی بودند زودتر فهمیده بودند که آن قائله ختم به خیر نخواهد شد و احتمالا موج دستگیریها زندگی آنان را نیز درمینوردد. آمدند اینورتر و کمپین زدند و روزنامه اینترنتی تاسیس کردند و بودجه ای به بهانه مبارزه دموکراسی خواهانه با رژیم یا ضدیت با کلیت نظام. امروز البته به لطف آن لغو تحریم که جوشش را میزدند بودجه قطع شد و مبارزه اینترنتی هم تمام. یاران در ایران دستگیر شدند و روانه زندان.
انگار که هنرمندان هم بویی از چیزی برده باشند و یا حرفی از کسی شنیده باشند و درست در زمانی که باراک اوباما چراغ سبز بزرگی به جمهوری اسلامی داده که هر چه خواهد همان کند الا بمب اتم همه به یکباره رو به قبله اینور آبی کرده اند. که من و شما هم خوب میدانیم که ماندن و آنچه خلاف نظام باشد ولو یک درجه زاویه با امیال ولی فقیه یا بر ضد سپاه پاسداران و یا نهاد ریاست جمهوری و خلاصه ارکان نظام باشد مساوی است با زندان و اسارت و بدبختی و در بدترین حالت اعدام.
آنجا که ولی فقیه در جمع علما و فقها انضباط فقهی را مطرح میکند و به زبانی دیگر خود را ناظم نظام میداند، حساب دست هنرمند جماعت می آید که کنسترتی خلاف خواسته حکومت برگزار نخواهد شد ، هیچ فیلم و تئاتر و سریالی را نخواهند دید مگر به اذن رهبری و یک خط شعر گفته نخواهد شد مگر در مدح نظام و ولایت فقیه. هر چه که هست خواست نظام.
هنرمند یا باید ساز و دهل و کاسه و کوزه اش را جمع کند و برود در دل غربت و از صفر شروع کند تا چه شود و به امید روزی که برسد به مدینه فاضله اش و یا بماند و آنچه میگویند بکند. و البته یک چیزی هم وجود دارد که محصول حکومت است اسمش هر چه که هست هیچ نمیداند و به ندانستنش میبالد مثل سحر قریشی و یا تیلیتی است از همه چیز و هیچ چیز که فرهنگ تتلیتی می آورد و بغ بغو و یا مرتضی پاشایی و یوسف اباذری که شما بهتر از میدانید.
اما آنچه من را به نوشتن این مطلب وادار کرده ، این بود که موج این خروجهای خواسته و ناخواسته از کشور و همزمان دستگیری هنرمندان درست در زمانی اتفاق افتاده که پرونده فعالیتهای مشکوک هسته ای جمهوری اسلامی بسته شده و تحریم ها برداشته شده است . زندانیان یا به بیان دیگر گروگان ها معامله شده اند. ردصلاحیتهای کمتر خودیها هم انجام شده .
شاید بد نباشد به یاد بیاوریم که درست شش سال پیش هم درست در بحبوحه انتخابات و انتصابات و هر چه که اسمش بوده و هست ، یک گروهی به جای درگیر شدن در مسائل سیاسی و پشت پرده و غیره ، چمدان بسته و جلای وطن کردند. مجتبی واحدی یک نمونه خیلی خوب از این موج مهاجرتها بود.گویا سیاسیون و نخبگان و فعالین و انهایی که ستادی بودند زودتر فهمیده بودند که آن قائله ختم به خیر نخواهد شد و احتمالا موج دستگیریها زندگی آنان را نیز درمینوردد. آمدند اینورتر و کمپین زدند و روزنامه اینترنتی تاسیس کردند و بودجه ای به بهانه مبارزه دموکراسی خواهانه با رژیم یا ضدیت با کلیت نظام. امروز البته به لطف آن لغو تحریم که جوشش را میزدند بودجه قطع شد و مبارزه اینترنتی هم تمام. یاران در ایران دستگیر شدند و روانه زندان.
انگار که هنرمندان هم بویی از چیزی برده باشند و یا حرفی از کسی شنیده باشند و درست در زمانی که باراک اوباما چراغ سبز بزرگی به جمهوری اسلامی داده که هر چه خواهد همان کند الا بمب اتم همه به یکباره رو به قبله اینور آبی کرده اند. که من و شما هم خوب میدانیم که ماندن و آنچه خلاف نظام باشد ولو یک درجه زاویه با امیال ولی فقیه یا بر ضد سپاه پاسداران و یا نهاد ریاست جمهوری و خلاصه ارکان نظام باشد مساوی است با زندان و اسارت و بدبختی و در بدترین حالت اعدام.
آنجا که ولی فقیه در جمع علما و فقها انضباط فقهی را مطرح میکند و به زبانی دیگر خود را ناظم نظام میداند، حساب دست هنرمند جماعت می آید که کنسترتی خلاف خواسته حکومت برگزار نخواهد شد ، هیچ فیلم و تئاتر و سریالی را نخواهند دید مگر به اذن رهبری و یک خط شعر گفته نخواهد شد مگر در مدح نظام و ولایت فقیه. هر چه که هست خواست نظام.
هنرمند یا باید ساز و دهل و کاسه و کوزه اش را جمع کند و برود در دل غربت و از صفر شروع کند تا چه شود و به امید روزی که برسد به مدینه فاضله اش و یا بماند و آنچه میگویند بکند. و البته یک چیزی هم وجود دارد که محصول حکومت است اسمش هر چه که هست هیچ نمیداند و به ندانستنش میبالد مثل سحر قریشی و یا تیلیتی است از همه چیز و هیچ چیز که فرهنگ تتلیتی می آورد و بغ بغو و یا مرتضی پاشایی و یوسف اباذری که شما بهتر از میدانید.