به نظرم اولین پرسشی که باید به جد بهش فکر کنیم و جوابی براش پیدا کنیم اینه که اصولا خواسته های زنان مدرن جامعه اصولا چه خاستگاه اجتماعی دارد ؟؟؟ آیا این تمام زنان جامعه هستن که میخواهند به حق و حقوقی برسند یا اینکه این خواسته بخشی از جامعه زنان در برخی شهرهای بزرگ است !
مشکل بزرگ تمامی جنبشهای اجتماعی -لااقل در بیست سال گذشته که همگی هم به بن بست رسیده اند- در ایران این است که هر گروهی بنا به مشکلاتی که پیدا میکند ، دست به شورش و تظاهرات و تحصن و غیره میزند و گروهی که منافعی نمیبرند به راحتی پا پس میکشند . چه بسا اصولا مخالف نفع گروه نخست نیز باشند.مثالهایی از این دست میتواند جنبشهای دانشجویی سال هفتاد و هشت ، جنبشهای کارگری ، اعتراض بازاریها ، جنبش سبز در سال هشتاد و هشت و کمپین یک میلیون امضا در سال هشتاد و پنج باشد .
مشکل دانشجویان ، مشکل سایر جامعه نیست ، مشکل کارگر، مشکل دانشجویان و بازاریها نیست ؛ تقلب انتخاباتی مشکل بقیه جامعه نیست و به همین شیوه و سنت ، مشکل زنان جامعه ، مشکل مردان آن جامعه نیست . چه بسا سلب این حق و حقوق از زنان ریشه در خواسته های مردان همین جامعه دارد و شاید مردان جامعه از نفع بردن زنان جامعه ذی نفع نخواهند بود و بلکه در تقابل با خاستگاه فکری مردان جامعه باشد . اضافه کنیم به این جمعیت زنانی را که این شیوه زندگی را به هر دلیل باور کرده و پذیرفته اند که باید از یک سلسله حق و حقوق مسلم اجتماعی و مدنی محروم باشند .
عدم داشتن انتخاب نوع پوشش ، عدم اجازه ورود به ورزشگاهها ، جدایی جنسیتی مدارس و دانشگاهها و حتی وسایل نقلیه عمومی ، مسئله روابط جنسی ، و همین طور سلسله ضد قوانینی در مورد مسائل خانواده ، همه تبدیل به نوعی باور و فرهنگ شده اند که حتی بسیاری از زنان و دختران نسل جدید و به اصطلاح روشنفکر و متجدد هم به سختی بتوانند در خارج از این دایره بسته به آن نگاه کنند.
به هر حال همین زنان با هر ایده و طرز فکر در مقیاس وسیعی دل به دولت به اصطلاح تدبیر و امید بستند و رای ها به داخل صندوقهای رایی انداختند -سخت بتوان اسم انتخابات گذاشت- و آنچه بعد از دو سال بدان رسیده اند اجازه ورود به برخی از ورزشگاهها برای مشاهده برخی رشته های ورزشی است که خود همین هم مساله ای شده برای نظام حاکم .
دولتی که در حل مشکلات اقتصادی-معیشتی و مهار تورم عاجز بوده ، در برگ برنده اش -مذاکرات اتمی- هنوز اتفاق قابل ذکری نیفتاده ، مسئله حصر را که به کلی به باد فراموشی داده ، فجایع جدی زیست محیطی را به گناهان کبیره پیوند میزند و در مقوله فرهنگ و هنر هم که شاهد وضع سینما و کتاب هستیم و تعداد زیادی از کنسرتهای داخلی نیز لغو میشوند .پس تقریبا در هیچکجا و در هیچ زمینه ای راه حل قابل قبولی ارائه نداده است . این دولت برگهای کمرنگ برنده ای دارد که حق ورود زنان به ورزشگاهها -در میان دریای از حق و حقوق و مطالبات زنان-یکی از آنهاست . و آنهم به لطف امت حزب الله در هاله ای از ابهام است و علیرغم تمام وعده ها و حتی قول برخورد با برهم زنندگان ؛ فعلا سخنگوی پلیس صحبت از عدم دریافت ابلاغیه ای کرده در ارتباط با حفظ امنیت ورزشگاه و خود فرمانده پلیس هم برخورد با کنسرت ها و ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها را از وظایف ذاتی نیروی انتظامی دانسته و معنای آن یک چیز است ، امت حزب الله که از پشتیبانی نیروهای امنیتی ، سپاه پاسداران و نیروی بسیج برخوردار است پتانسیل این را دارد که وارد معرکه شده ، ضرب و شتم و رعب و وحشتی به راه بیندازد و در نهایت هیچ نهادی مسئولیت نپذیرد ، تلاشها و مثلا پیگیریهای کمیته های حقیقت یاب به جایی نرسد و در نهایت خود زنان از ترس برخورد فیزیکی عطای رفتن ورزشگاه را به لقایش ببخشند .
مشکل بزرگ تمامی جنبشهای اجتماعی -لااقل در بیست سال گذشته که همگی هم به بن بست رسیده اند- در ایران این است که هر گروهی بنا به مشکلاتی که پیدا میکند ، دست به شورش و تظاهرات و تحصن و غیره میزند و گروهی که منافعی نمیبرند به راحتی پا پس میکشند . چه بسا اصولا مخالف نفع گروه نخست نیز باشند.مثالهایی از این دست میتواند جنبشهای دانشجویی سال هفتاد و هشت ، جنبشهای کارگری ، اعتراض بازاریها ، جنبش سبز در سال هشتاد و هشت و کمپین یک میلیون امضا در سال هشتاد و پنج باشد .
مشکل دانشجویان ، مشکل سایر جامعه نیست ، مشکل کارگر، مشکل دانشجویان و بازاریها نیست ؛ تقلب انتخاباتی مشکل بقیه جامعه نیست و به همین شیوه و سنت ، مشکل زنان جامعه ، مشکل مردان آن جامعه نیست . چه بسا سلب این حق و حقوق از زنان ریشه در خواسته های مردان همین جامعه دارد و شاید مردان جامعه از نفع بردن زنان جامعه ذی نفع نخواهند بود و بلکه در تقابل با خاستگاه فکری مردان جامعه باشد . اضافه کنیم به این جمعیت زنانی را که این شیوه زندگی را به هر دلیل باور کرده و پذیرفته اند که باید از یک سلسله حق و حقوق مسلم اجتماعی و مدنی محروم باشند .
عدم داشتن انتخاب نوع پوشش ، عدم اجازه ورود به ورزشگاهها ، جدایی جنسیتی مدارس و دانشگاهها و حتی وسایل نقلیه عمومی ، مسئله روابط جنسی ، و همین طور سلسله ضد قوانینی در مورد مسائل خانواده ، همه تبدیل به نوعی باور و فرهنگ شده اند که حتی بسیاری از زنان و دختران نسل جدید و به اصطلاح روشنفکر و متجدد هم به سختی بتوانند در خارج از این دایره بسته به آن نگاه کنند.
به هر حال همین زنان با هر ایده و طرز فکر در مقیاس وسیعی دل به دولت به اصطلاح تدبیر و امید بستند و رای ها به داخل صندوقهای رایی انداختند -سخت بتوان اسم انتخابات گذاشت- و آنچه بعد از دو سال بدان رسیده اند اجازه ورود به برخی از ورزشگاهها برای مشاهده برخی رشته های ورزشی است که خود همین هم مساله ای شده برای نظام حاکم .
دولتی که در حل مشکلات اقتصادی-معیشتی و مهار تورم عاجز بوده ، در برگ برنده اش -مذاکرات اتمی- هنوز اتفاق قابل ذکری نیفتاده ، مسئله حصر را که به کلی به باد فراموشی داده ، فجایع جدی زیست محیطی را به گناهان کبیره پیوند میزند و در مقوله فرهنگ و هنر هم که شاهد وضع سینما و کتاب هستیم و تعداد زیادی از کنسرتهای داخلی نیز لغو میشوند .پس تقریبا در هیچکجا و در هیچ زمینه ای راه حل قابل قبولی ارائه نداده است . این دولت برگهای کمرنگ برنده ای دارد که حق ورود زنان به ورزشگاهها -در میان دریای از حق و حقوق و مطالبات زنان-یکی از آنهاست . و آنهم به لطف امت حزب الله در هاله ای از ابهام است و علیرغم تمام وعده ها و حتی قول برخورد با برهم زنندگان ؛ فعلا سخنگوی پلیس صحبت از عدم دریافت ابلاغیه ای کرده در ارتباط با حفظ امنیت ورزشگاه و خود فرمانده پلیس هم برخورد با کنسرت ها و ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها را از وظایف ذاتی نیروی انتظامی دانسته و معنای آن یک چیز است ، امت حزب الله که از پشتیبانی نیروهای امنیتی ، سپاه پاسداران و نیروی بسیج برخوردار است پتانسیل این را دارد که وارد معرکه شده ، ضرب و شتم و رعب و وحشتی به راه بیندازد و در نهایت هیچ نهادی مسئولیت نپذیرد ، تلاشها و مثلا پیگیریهای کمیته های حقیقت یاب به جایی نرسد و در نهایت خود زنان از ترس برخورد فیزیکی عطای رفتن ورزشگاه را به لقایش ببخشند .